۱۳۸۸ دی ۲۱, دوشنبه

مشاهدات يك مادر داغدار

انتشار:فعالین حقوق بشرو دمکراسی در ایران

امروز در حالی به محل نگهداری مادران عزادار و حاميانشان رسيدم كه يك شب از نگهداری آنان گذشته بود.

خانواده ها از صبح زود در آنجا حضور داشتند و تنها چيزی كه دستگيرشان شده بود ، اينكه آنان 30 نفرند ، كه حال 5 تن از آنان شب گذشته وخیم شده بود و به اورژانس انتقال پيدا كردند و دوباره به محل باز گردانده شدند. كسی جوابگو نبود ، سرباز جوانی جلوی درب آنجا نگهبانی ميداد و يا به قول خودش انجام وظيفه ميكرد ، هيچ سوالی را نميتوانست پاسخ دهد ، يا پاسخی نداشت.

خانواده ها هر كدام نظری داشتند ، بعضی ها انتظار داشتند كه همين امروز بايد آنان را آزاد كنند ، چون معتقد بودند آنان غير از حضور در پارك مرتكب گناهی نشدند ، اگر اين گناه شمارده شود ، اگر ورود به پارك ممنوع است پس دور پارك را ديوار بكشند ، ساعتی به همين شكل گذشت و همه منتظر تا قاضی بيايد.... .

نيروهای لباس شخصی با ماشينهای شيشه دودی وارد و خارج ميشدند و كسی نميدانست قاضی كدامين آنان است . دختران و پسران جوان نگران مادرانشان و مردان نگران همسرانشان ، و مادرانی كه به حمايت از دوستان دربند خود آمده بودند تا به خانواده ها دلگرمی دهند.

يك ساعت از ظهر گذشته بود و از قاضی خبری نبود و يا قاضی در كار نبود ، بلاخره طاقت خانواده ها به سر آمد و به جلو درب ورودی آمدند ، و سراغ قاضی را گرفتند ، وقتی كه جوابی نشنيدند ، يك صدا گفتند : «مادران ، مادران ، مادران .... »صدا اوج گرفت و تبديل به فرياد «مادران آزاد بايد گردند» شده بود. انتظار اين واكنش را از مادران نداشتند و فكر ميكردند كه حتما چند نفری در بين خانواده ها هستند كه قصد دارند اين تجمع را شكل داده و با شعار دادن اعتراض خود را اعلام كنند ، برای همين با دوربين هايشان به ميان خانواده ها آمدند و با اظهار اينكه قاضی آمده بود ولی سر و صدای شما باعث شد او برود ، قصد داشتند خانواده ها را وادار به سكوت كنند .

تنی چند از خانواده ها نيز دور شدند و بقيه به وسط خيابان آمدند و به اتومبيل هایی كه در رفت و آمد بودند ميگفتند: از مادران عزا دار حمايت كنيد ، عده ای ميگفتند : (اينا ديگه كی هستن مادرا رو گرفتن) و همين تبديل به يك شعار زيبا شده بود .

از ما خواستند كه از آنجا دور شويم و برای انجام اين خواسته شان از فردی كه هميشه در پارك برای ترساندن مادران از آن استفاده ميكردند ، اين بار نيز به آن متوسل شدند ، فردی به نام علی آل بويه . مردی با قدی بلند و هيكلی درشت و بسيار خشن با باتومی در دست و لباس نيروی انتظامی با چند ستاره . چند جوان نيز او را همراهی ميكردند كه همه كاور پوشيده بودند و آمده برای زدن خانواده ها ، كه اين اتفاق نيافتاد . از نزديك ترين نقطه تا دور ترين نقطه فيلم و عكس گرفتند ، از در و ديوار دار و درخت ، رهگذران ، اتومبيل ها و هرچه و هر كس كه از آنجا ميگذشت.

ساعت از 2 گذشته بود . ناهار را همه به اتفاق نان سنگك و پنير كه روی يكی از ماشين های پارك شده گسترده بودند ، صرف شد . مادران برای جوانترها لقمه ميگرفتند و به آنها ميداند ، تا اينكه ساعت 2:30 اعلام كردند متهمين را ميخواهند به دادگاه ببرند. همه جمع شدند آنان را در حالی كه 2 تا 2 تا دستهايشان را دستبند زده بودند ، سوار ميني بوس كردند ، بعضی ها شان توانستند پرده ماشين را كنار بزنند و خود را نشان دهند ، ما نيز با تكان دادن دست و فرستادن بوسه آنان را بدرقه كرديم و بدنبالشان به طرف دادگاه انقلاب رفتيم ، آنجا نيز يك بار ديگر توانستيم آنها را به همان شكل ببينيم ، دوباره قدم زدن ها ، بيخبری ها اين بار در اينجا تكرار شد .

پيرمردی 70 ساله همسرش را گرفته بودند ، هر از گاهی سرش را تكان ميداد و ميگفت : الله و اكبر . و از همسرش ميگفت كه بيمار است و ديشب حالش بد شده بود ، خانواده ها با خريد چای و شيرينی همدلی شان را نشان ميدادند و همبستگي شان باعث ميشد كه سوز سرما در آن غروب كمتر حس شود ، نزديك به 8 ساعت بود كه همه سر پا ايستاده بودند و خسته از بلاتكليفی .

بلاخره متوجه شديم 2 تن از مادران را ميخواهند آزاد كنند . همه يكجا جمع شديم ، آن لحظه را هيچ قلمی نميتواند ثبت كند ، مگر دوربين فيلم برداری . مادری 75 ساله لنگان ، لنگان با پای شكسته اشك همه را در آورد و بعد از آن مادری رنج كشيده كه بيمار بوده و چاره ای جز آزاديش نبود . انتظار برای آزادی ديگران همچنان ادامه داشت ، تا اينكه آنان را با همان مينی بوس خارج كردند و گفتند به وزرا ميبريم . وقتی به وزرا رسيديم متوجه شديم كه فريب خورديم و آنان را به اوين برده بودند و عده ای را نيز در همانجا نگهداشته بودند. آخر نفهميدم چه بر سر دوستانم آمد و فردا دوباره تكرار امروز.

یک مادر داغدار

‏يكشنبه‏، 21 دی 1388


http://pejvakzendanyan.blogfa.com

pejvak_zendanyan10@yahoo.com

pejvakzendanyan@gmail.com

Tel.: 0031620720193

هیچ نظری موجود نیست: