۱۳۸۸ خرداد ۱۰, یکشنبه

انتقال زندانی سیاسی وریا نقش بندی به زندان اطلاعات سنندج

بنابه گزارشات رسیده از زندان اطلاعات شهرسنندج،آقای ویریا نقش بندی روز پنجشنبه از زندان اطلاعات مریوان به زندان اطلاعات سنندج انتقال داده شد.
روز پنجشنبه 7 خرداد ماه زندانی سیاسی وریا نقش بندی پس از تحمل کردن 21 روز در سلولهای انفرادی زندان اطلاعات مریوان که تحت شکنجۀ جسمی و روحی بازجوئی با نام مستعار حیاتی قرار داشت به زندان اطلاعات سنندج منتقل شد. از زمان انتقال به زندان اطلاعات سنندج تا به حال هیچ خبری از وضعیت وشرایط این زندانی سیاسی در دست نیست. حیاتی بازجوی وزارت اطلاعات این خانواده را تحت فشار قرار داده است که همسر آقای نقش بندی خود را باید به اداره اطلاعات معرفی کند و در صورت معرفی کردن خودش آقای نقش بندی آزاد خواهد شد و به نظر می آید که او را به گروگان گرفته اند. در صورتی که همسر آقای نقش بندی دانشجو می باشد. وزارت اطلاعات با دستگیری همسر آقای نقش بندی و تحت فشار قرار دادن او قصد دارد که زندانی سیاسی وریا نقش بندی را وادار به اعترافاتی نماید که وزارت اطلاعات خواستار آن است.
زندانی سیاسی وریا نقش بندی قبل از دستگیری یکی از پاهای او دچار آسیب جدی شده بود و مدت کوتاهی بود که پاهای او را از گچ خارج کرده بودند و او می بایست تحت نظارت پزشک باشد. خطر جدی وجود دارد که بازجویان وزارت اطلاعات ناراحتی پاهای او را برا ی وارد کردن فشار علیه او بکار بگیرند.
خانواده آقای نقش بندی از زمان انتقال فرزندشان به زندان اطلاعات سنندج تا به حال بارها به آنجا مراجعه کردند و خواستار آگاه شدن از وضعیت وشرایط فرزندشان هستند. ولی تا به حال به آنها جوابی در این باره داده نشده است و آنها را تهدید به دستگیری نمودند و امروز با تعدادی مامور باتوم بدست آنها را تهدید به ضرب وشتم و دستگیری نمودند و به طرز وحشیانه ای از جلوی درب زندان اطلاعات بیرون راندن. خانواده نقش بندی به آنها اعلام کردند تا آزادی فرزندشان روزانه به آنجا مراجعه خواهند کرد.
زندانی سیاسی وریا نقش بندی فعال کارگری شرکت جامع کار سپاهان قسمت آزمایش خاک و بتون بود. که 3 روز بعد از روز جهانی کارگر، روز 14 اردیبهشت ماه با یورش مامورین وزارت به منزلشان دستگیر و به سلولهای انفرادی زندان اداره اطلاعات مریوان منتقل شد. مامورین وزارت اطلاعات 2 روز قبل از روز جهانی کارگر با او تماس گرفتند و او را تهدید کردند که در صورت شرکت در مراسم روز جهانی کارگر دستگیر خواهد شد.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، یورش وحشیانه ، دستگیری ، شکنجه و ادامه بازداشت این فعال کارگری را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر سازمانهای حقوق بشری خواستار اقدام فوری برای آزادی این زندانی سیاسی است.
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
10 خرداد 1388 برابر با 31 می 2009
گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل
سازمان دیدبان حقوق بشر

http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com
tel. : 0031620720193


۱۳۸۸ خرداد ۹, شنبه

در اثر تلاشهای گستردۀ سازمانهای حقوق بشری حکم اعدام مهدی مزروعی به تعویق افتاد

بنابه گزارشات رسیده از زندان مرکزی اصفهان( دستگرد) ،مهدی مزروعی که روز گذشته برای اجرای حکم اعدام به سلول انفرادی منتقل شده بود بر اثرفشارهای بین المللی اجرای حکم اعدام وی موقتا به تعویق افتاد.
مهدی مزروعی که در سن 17 سالگی در یک نزاع جمعی که منجر به مرک یک نفر شده بود، او به اتفاق 2 نفر دیگر دستگیر شدند . زندانی مهدی مزروعی در دادگاه به اتهام قتل محکوم به مرک شد.و در اسفند ماه 1387 در شعبه 42 دیوان علی کشور توسط عزت الله توکلی و مستشار وی نبی الله راجی حکم اعدام او تایید گردید و از آن تاریخ تا به حال در انتظار مرک بسر می برد.
روز جمعه 8 خرداد ماه علیرغم روز تعطیل بودن، و برای اینکه در مقابل عمل واقع شده قرار دادن سازمانهای حقوق بشری او را بصورت شتاب زده ای به سلول انفرادی منتقل کردند. ما به محض مطلع شدن از انتقال این زندانی به سلولهای انفرادی جهت اجرای حکم اعدام با سازمانهای حقوق بشری و رسانه ها بصورت گسترده تماس برقرار نمودیم و برای نجات جان این زندانی استمداد طلبیدیم .و خوشبختانه با تلاش گسترده و اقدامات موثر سازمانهای حقوق بشری مواجه شدیم و در این راستا بعضی از رسانه ها ی خبری همکاری لازم را نمودند. نتیجه این تلاش که در طول چند ساعت صورت گرفت باعث گردید که رژیم از اعدام آقای مزروعی بصورت موقت صرف نظر کند و نهایتا جان یک انسان نجات یافت.
روز شنبه 9 خردادماه علیرغم اینکه همه چیز برای اعدام مهدی مزروعی آماده شده بود ولی در آخرین لحظات در اثر تلاشهای بین المللی حکم اعدام مهدی مزروعی بطور موقت متوقف شد و وی را به بند 1 زندان مرکزی اصفهان برگرداندن.
همچنین 2 زندانی دیگر به نامهای حسین عظیمی 23 ساله و میثم شعبانیان پرده 25 ساله که هفتۀ گذشته جهت اجرای حکم اعدام به سلولهای انفرادی منتقل شده بود حکم اعدام آنها به تعویق افتاد و آنها به بند عمومی بازگردانده شدند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، خواستار لغو احکام ضد بشری اعدام در ایران است و بخصوص حکم اعدام بیش از 130 نفر که در سنین کمتر 18 سال مرتکب جرم شده اند و در انتظار اعدام بسر می برند می باشد و از دبیر کل سازمان ملل،کمیسر عالی حقوق بشر و سایر سازمانهای حقوق بشری خواستار اقداماتی برای متوقف کردن احکام اعدام در ایران است.
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
9 خرداد 1388 برابر با 30 می 2009
شرایط زندانی فوق به سازمانهای زیر گزارش شد
1-عفو بین الملل
2- کمیسر عالی حقوق بشر
3- دیدبان حقوق بشر
4. سازمان جهانی علیه شکنجه


http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com
tel. : 0031620720193


۱۳۸۸ خرداد ۸, جمعه

Fear of imminent execution

Mehdi Mazroui is said to be at imminent risk of execution for a crime he is alleged to have committed when he was 17 years old. He was moved to a solitary cell in Dastgerd prison in Esfahan, Iran, on the morning of 29 May 2009, a step the Iranian authorities often take prior to execution.

Mehdi Mazroui was arrested in 2002 after a fight in which one person was killed, and sentenced to qesas-e nafs, or retribution, by a lower court in Esfahan in 2005. Details of the trial are not known. He confessed to the killing after alleged torture during which he was beaten, his hand was broken, his shoulder was dislocated and fingernails were removed. A high court in Tehran subsequently ordered the review of his sentence and returned the case to a different lower court in Esfahan for a retrial. The lower court again sentenced him to qesas-e nafs and this was confirmed by the Supreme Court in February 2009. The verdict is said to have been communicated to the relevant authorities for implementation.

BACKGROUND INFORMATION
Iran has executed at least 45 alleged juvenile offenders since 1990, eight of them in 2008 and at least two in 2009.

The execution of juvenile offenders is prohibited under international law, as stated in Article 6(5) of the International Covenant on Civil and Political Rights (ICCPR) and the Convention on the Rights of the Child (CRC), to which Iran is a state party, and so has undertaken not to execute anyone for crimes committed when they were under 18.

In Iran a person convicted of murder has no right to seek pardon or commutation from the state, in violation of Article 6(4) of the ICCPR. The family of a murder victim have the right either to insist on execution, or to pardon the killer and receive financial compensation (diyeh).

For more information about executions of juvenile offenders in Iran, please see Iran: The last executioner of children (Index: MDE 13/059/2007), June 2007, (http://web.amnesty.org/library/index/engmde130592007).

RECOMMENDED ACTION: Please send appeals to arrive as quickly as possible, in Persian, Arabic, English or your own language:
- expressing great concern at reports that Mehdi Mazroui may be at imminent risk of execution for a crime he allegedly committed when he was under 18;
- calling for re-trial of the case in proceedings meeting international standards for fair trial and in line with the Convention of the Rights of the Child, to which Iran is a state party:
- urging the Iranian authorities to commute his death sentence;
- reminding the authorities that Iran is a state party to the International Covenant on Civil and Political Rights (ICCPR) and the Convention on the Rights of the Child (CRC), which prohibit the use of the death penalty against people convicted of crimes committed when they were under 18.

فراخوان برای نجات جان یک نوجوان که در آستانه اعدام قرار دارد

بنابه گزارشات رسیده از زندان دستگرد اصفهان ، روز جمعه یک زندانی که در سنین نوجوانی مرتکب قتل شده است بصورت شتاب زده ای برای اجرای حکم اعدام به سلولهای انفرادی منتقل شد.
روز جمعه 8 خرداد ماه زندانی مهدی مزروعی که در سن 17 سالگی به اتهام قتل دستگیر شده بود برای اجرای حکم اعدام به سلول انفرادی منتقل شد. این زندانی صبح امروز از بند 1 زندان دستگرد اصفهان به سلولهای انفرادی منتقل شد و احتمال زیاد دارد که او را صبح روز شنبه اعدام نمایند.به ندرت اتفاق می افتد که زندانی را برای اجرای حکم اعدام روز جمعه به سلول انفرادی منتقل کنند. پاسدار بندها تمام سعی خود را بکار بردن که کسی از انتقال او به سلول انفرادی جهت اجرای حکم اعدام مطلع نشود.
مهدی مزروعی متولد 1364 می باشد . او در سال 1381 در یک نزاع جمعی که منجر به مرک یک نفر شد به اتفاق 2 نفر دیگر دستگیر شدند . زندانی مزروعی به مدت 48 الی 50 روز در آگاهی اصفهان بازداشت بود و تحت شکنجه های جسمی وحشیانه قرار داشت تا او را وادار به اعتراف کنند. شکنجه هایی که علیه این زندانی بکار بده بودند عبارتند از : گشیدن ناخن، شکستن دست ،آویزان کردن به مدت طولانی بطوری که کتف او از جا در رفته بود،با کابل و اشیائ دیگر او را برای مدت طولانی شکنجه کردند. فردی که در شکنجه این نوجوان دست داشت افسر پاسدار اسکندری همراه با 4 ال 5 نفر افسر پاسدار دیگر .
آقای مزروعی طی پیامی که در اسفند ماه به بیرون داده بود از جهانیان برای نجات جانش استمداد طلبیده بود اودر بخشهای از پیامش که به قرار زیر می باشد: و اکنون با تایید حکم در آستانه اعدام قرار دارم و در این لحظات خدا را شاهد می گیرم هیچ قصد و نیتی نداشتم و حالا از تمامی آنانی که صدای مرا می شنوند عاجزانه تقاضا دارم به من کمک کنند و تلاش کنید تا نجات پیدا کنم.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، برای نجات جان این زندانی که در سن 17 سالگی مرتکب قتل شده است استمداد می طلبد و از دبیر کل سازمان ملل،کمیسر عالی حقوق بشر و سایر سازمانهای حقوق بشری خواستار اقدامات فوری برای نجات جان این جوان است.
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
8 خرداد 1388 برابر با 29 می 2009
شرایط زندانی فوق به سازمانهای زیر گزارش شد
1-عفو بین الملل
2- کمیسر عالی حقوق بشر
3- دیدبان حقوق بشر
4. سازمان جهانی علیه شکنجه


http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com
tel. : 0031620720193

قصد نسبت دادن اتهام محاربه به دستگیر شدگان 2 اسفند ماه

بنابه گزارشات رسیده از بند 209 زندان اوین ، بازجویان وزارت اطلاعات و حسن زارع دهنوی قصد دارند که دستگیر شدگان 2 اسفند ماه را به اتهامات محاربه مورد محاکمه قرار دهند.
روز یکشنبه 3 خرداد ماه دستگیر شدگان 2 اسفند ماه (زندانی سیاسی فاطمه ضیائی، مهسا نادری،حامد یازرلو،حسن ترلانی و یاسر عرفاتی) را به شعبه 3 امنیت دادگاه انقلاب برده شدند و به آنها اتهامات واهی نسبت داده شد که از جمله آن محاربه می باشد.
زندانی سیاسی مهسا نادری 19 ساله دانشجوی رشته اقتصاد دانشگاه مفید شهرستان قم، سعید شیخان سربازجوی وزارت اطلاعات در بند 209 که فردی قصی قلب و در شکنجه زندانیان سیاسی حد و مرزی نمی شناسد بازجوی این دانشجو می باشد. در طی 3 ماه بازجوئی در سلولهای انفرادی و با شکنجه های جسمی و روحی نتوانست به او اتهامی نسبت دهد و بی گناه بودن او وسایر دستگیر شدگان محرز بود . شیوۀ فریب را بکار برد تا این دانشجو را وادار به پذیرفتن اتهامات واهی نسبت داده شده نمایید. سعید شیخان با دادن وعده آزادی این دانشجو به مادر و پدر این دانشجو سعی داشت تا به هدف پلید و ضد انسانی خود برسد. و حتی در هفته های اخیر به آنها گفته شد که وثیقه ای بین 50 تا 100 میلیون تومان تهیه نمایند و به دادگاه ارائه کنند تا او آزاد شود ولی بعد از بازپرسی روز یکشنبه 3 خرداد ماه در شعبه 3 امنیت دادگاه انقلاب که توسط فردی به نام حسینی صورت گرفت این فرد با بازی کردن رول همکاری با این خانواده سعی داشت که او را وادار به پذیرفتن اتمامات نماید و حتی موافقت خود را با آزادی او اعلام نموداما پس از انجام شدن تمامی مراحل آزادی این دانشجو اعلام کرد که باید حسن زارع دهنوی نظر او را تایید کند .وقتی که پرونده برای تایید به دفتر حسن زارع دهنوی برده شد. حسن زارع دهنوی به این خانواده گفت: چونکه متهم به محاربه است او باید تا روز محاکمه در دادگاه انقلاب در زندان بماند. خانواده نادری برای تهیه سند و کارشناسی آن هزینۀ زیادی متحمل شدند. این شیوه تا به حال علیه سایر خانواده ها بکار برده شده است. دانشجوی در بند پس از شنیدن این خبر تصمیم به اعتصاب غذا نمود ولی با دخالت خانواده اش بطور موقت از اعتصاب غذا منصرف شده است.
سایر دستگیر شدگان 2 اسفند ماه 99 روز است که در بند مخوف 209 زندان اوین در بلاتکلیفی بسر می برند .آنها در اثر شکنجه های جسمی و روحی تا حد زیادی دچار کاهش وزن شده اند.یکی از شکنجه های که بازجویان وزارت اطلاعات به آن شکنجه سفید می گویند. پس از یک دوره نسبتا طولانی بازجوئیها و شکنجه های جسمی وروحی ، زندانی را برای مدت طولانی در سلول انفرادی به حال خود رها می کنند و او را در لحظات انتظار نگه می دارند. شیوه دیگر بازجویان که بکار برده می شود هنگامی که به خانواده های آنها ملاقات کابینی میدهند بازجو در آنجا کنار زندانی است و از زندانی تایید اینکه شکنجه نشده را می گیرد.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، دستگیری،شکنجه جسمی و روحی ،ادامه بازداشت و فریبکاری بازجویان وزارت اطلاعات و نسبت دادن اتهام محاربه را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد و سایر سازمانهای حقوق بشری خواستار اقدامات عملی برا ازادی دستگیر شدگان 2 اسفند ماه است.
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
8 خرداد 1388 برابر با 29 می 2009
شرایط زندانی فوق به سازمانهای زیر گزارش شد
1-عفو بین الملل
2- کمیسر عالی حقوق بشر
3- دیدبان حقوق بشر
4. سازمان جهانی علیه شکنجه


http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com
tel. : 0031620720193

۱۳۸۸ خرداد ۷, پنجشنبه

جايگاه زنان و اقليت هاي مذهبي در قانون انتخابات نظام ولائي


داشتم به گزارش وزير کشورِ 160 ميلياردي گوش ميدادم که اعلام ميکرد از ميان 475 داوطلب رياست جمهوري ( که 42 نفر از آنان زن بودند)، تنها 4 مرد واجد شرايط و مابقي همه فاقد صلاحيت تشخيص داده شده اند.
يک محاسبه سرانگشتي ميگويد کمتر از يک درصد از کسانيکه با پر کردن فرم داوطلبي ظاهرا نظام را قبول دارند، مورد پذيرش شوراي نگهبان قرار گرفته اند و به گفته ي آقاي خامنه اي که قبلا اعلام کرده بودند، آنها که زير ذره بين شوراي نگهبان قرار ميگيرند همه صالحند[1] . فکر ميکردم چگونه است که فقهاي شوراي نگهبانِ منتخب آقاي خامنه اي از بين 475 داوطلب فقط چهار نفر را صالح تشخيص داده اند. بايد ديد اين چهارنفر چه کساني هستند و چه خدماتي به اسلام و ايران کرده اند که به چنين افتخاري نائل شده اند؟ بطور حتم اين چهار نفر سوابق درخشاني داشته اند که از صالحين به شمار آمده اند.
منتظر بودم نام اين 4 مرد صالح را از زبان وزير محترم کشور بشنوم که اعلام فرمودند آقايان محمود احمدي نژاد، محسن رضايي، ميرحسين موسوي و مهدي کروبي. من که تا حدود زيادي از سوابق و گذشته ي اين مردان صالح!! مطلع بودم، زياد شگفت زده نشدم چون 30 سال شاهد چنين گزينش‎هايي بوده ام اما وقتي به قانون اساسي و شرايط داوطلبان رياست جمهوري مراجعه کردم ديدم در انتخاب اين افراد مشکل از قانون اساسي است، زيرا در اصل 115 قانون اساسي نظام ولائي آمده است که داوطلبان بايد داراي شرايط زير باشند:
"رجال سياسي مذهبي، ايراني الاصل، تابع ايران، مدير، مدبر و از همه مهمتر داراي حسن سابقه و امانت و تقوي، مومن و معتقد به مباني جمهوري اسلامي ايران و مذهب رسمي کشور."
بنابراين طبق آنچه قانون اساسي جمهوري اسلامي ميگويد؛
1- 50 درصد مردم ايران، يعني زنان از انجام اين کار معاف ميباشند.
2- ميليون ها مسلمان غيرشيعه و غير مسلمان ايراني هم واجد شرايط نيستند.
3- شيعه هايي هم که مومن و معتقد به مباني جمهوري اسلامي يعني ولايت مطلقه فقيه نيستند، حق جلوس روي صندلي رياست جمهوري را ندارند.
4- به فتوا و تشخيص فقهاي شوراي نگهبان( بگو آقاي جنتي) فقط اين 4 نفر داراي حسن سابقه و امانت و ايمان بوده اند.
حال پرونده‎ي اين صالحين را ورق بزنيم و ببينيم اينها که مدير و مدبر و امين و متقي و داراي حسن سابقه، شناخته شده اند در اين 30 سال چه کرده اند که به اين افتخار نائل آمده اند. در پرونده آقايان از جمله اين موارد به چشم ميخورد:
1- محمود احمدي نژاد: دانشجوي خط امام، يکي از پيشنهاد دهندگان اشغال دانشگاهها به بهانه انقلاب فرهنگي و اسلامي کردن آنها که منجر به دستگيري ، شکنجه، اخراج و اعدام هزاران دانشجو و استاد دانشگاه شد. همکاري با نيروهاي امنيتي براي قلع و قمع دگر انديشان ، استاندار اردبيل ، شهردار تهران و بالاخره 4 سال رياست جمهوري که اثرات آن اظهر من الشمس است.
2- محسن رضايي: شرکت در سرکوب دگرانديشان و قوميت ها، فرماندهي سپاه در زمان جنگ و از عوامل ادامه آن پس از فتح خرمشهر و حمله به خاک عراق که منجر به کشته و مجروح و اسير شدن صدها هزار ايراني شد و صدها ميليارد دلار خسارت مالي به بار آورد .و دبيري مجمع تشخيص مصلحت نظام تا امروز
3- جناب کروبي: از روز اول انقلاب مشاغل کليدي از جمله مسئوليت بنياد شهيد، وکالت و رياست مجلس را بر عهده داشت و يکي از عوامل وضع نابسامان فعلي ميباشد. واقعه مخفي سازي اسلحه در ساک حجاج و کشتار آنها در سال 66 در زمان سرپرستي ايشان روي داد. همچنين نقش او در پروژه عزل منتظري و نامه مورخه 29/11/67 اش به همراه امام جماراني و روحاني به منتظري از يادها نميرود.
4- جناب مهندس موسوي: عضو ارشد حزب جمهوري اسلامي، سردبير روزنامه جمهوري اسلامي، نخست وزير نظام از سال 1360 تا 1368 و عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي. در زمان مسئوليت او جنايات دهه شصت و کشتار تابستان سال 67 صورت گرفته و بايد او را يکي از عوامل ادامه جنگ و عوارض ناشي از آن نيز دانست. او همچنان پس از گذشت 20 سال، ادامه جنگ و ورود به خاک عراق را کار درستي ميداند[2] و از کشتار دهه شصت دفاع ميکند.[3]
علت اصلي اينکه اين چهار نفر از ميان 475 نفر انتخاب شده اند اين است که آنها وابسته به قبيله اي هستند که 30 سال کشور را به اين وضع انداخته. قبيله خوديها که تنها اطاعت امر ميکنند و در فکر حفظ نظام هستند.
آنچه نوشتم اعمال ظاهري اين آقايان است و در پنهان چه ها کرده اند يقين دارم روزي در دادگاه افشا خواهد شد. به نظر شوراي نگهبان، داوطلبان احراز سمت رياست جمهوري بايد داراي چنين سوابقي باشند تا مديريت ، مدبّريت ، حسن سابقه و امانت و تقواي آنها اثبات گردد.
* * *
داشتم به فرمايشات جناب آقاي خامنه اي در يکي از شهرهاي کردستان گوش ميدادم که مطالبي به اين مضمون ايراد کردند :" خط قرمز ما اهانت به اهل سنت و مذاهب ديگر به دليل اعتقادشان ميباشد."[4]
آيا به نظر ايشان اينکه قانون اساسي ميگويد:" داوطلبان رياست جمهوري بايد مومن و معتقد به مذهب رسمي کشور باشند". و در اصل 11 قانون اساسي آمده:" دين رسمي ايران ، اسلام و مذهب جعفري اثني عشري است و اين اصل الي الابد غير قابل تغيير است" و با توجه به اين اصول که غير از شيعه اثني عشري از جمله اهل سنت، حق داوطلب شدن براي رياست جمهوري را ندارند، بزرگترين اهانت به معتقدات اين خواهران و برادران ايراني که حدود 20 درصد جمعيت ايران را تشکيل ميدهند نيست؟
اصل 109 قانون اساسي در صفات رهبر ميگويد:" عدالت و تقواي لازم براي رهبري امت اسلامي".
آيا پذيرش چنين تبعيضي که در قانون اساسي آمده، دور از عدالت اسلامي نيست؟
* * *
داشتم به اصل 111 قانون اساسي فکر ميکردم که ميگويد:" رئيس جمهور بايد از رجال مذهبي و سياسي باشد...".
شوراي نگهبان در تفسير خود رجال را تنها به مردان اطلاق ميکند و به همين دليل هرگز يک زن را حائز شرايط رياست جمهوري ندانسته است. اين برداشت از قانون اساسي در حقيقت حذف حقوق 50 درصد از جمعيت ايران است. آيا شوراي نگهبان ميپندارد لياقت زنها براي اداره کشوري مثل ايران کمتر از مردان است؟ امروز روشن شده است که اگر زنان در تمام امور لايق تر نباشند، عقب تر نيستند. بايد توهين و تحقير زنان روزي متوقف گردد و زنان در کنار مردان، کارگران دست در دست معلمان، دانشجويان همگام با استادان ، روستائيان همراه با شهرنشينان و همه و همه پس از 30 سال تجربه، فريب اين بازي ها را نخورند و اجازه ندهند اين زنجيري که بوسيله قانون اساسي نظام ولائي به دست و پاي آنها بسته شده و هر بار حلقه هايش تنگ تر ميشود، بيشتر از اين موجب تضييع حقوق مردان و زنان ايران گردد.
* * *
بايد خواستار تغييرات بنيادي شد. بايد دنياي ديگري ساخت، دنيايي که هر فرد شايسته بتواند در انتخابات شرکت کند تا از ميان دهها هزار مرد و زن فرهيخته و داراي دانش و شعور و شرافت و پاکي و وطن خواهي، کساني که ميتوانند داوطلب رياست جمهوري شوند به انتخاب مردم کار اداره مملکت را بدست گيرد. دين را از حصار حکومت بيرون کشند و هر کس به جايگاه خود برگردد.
همه دست در دست هم اين ويرانه را آباد کنند و نگذارند حقوقشان مورد تجاوز قرار گيرد و ريشه استبداد، استعمار و استثمار را برکنند و کشور را به استقلال و آزادي واقعي برسانند.
آي گروه چهارنفري، آيا در ميان شما کسي هست که چنين تعهدي را به ملت بدهد و به آن عمل کند!!؟

تو اگر بنشيني، من اگر بنشينم
چه کسي برخيزد؟
دکتر محمد ملکي
5 خرداد 88

[1]- "مردم از ميان نامزدهايي که صلاحيت آنها پس از عبور از ذره بين شوراي نگهبان، اعلام خواهد شد، صالح ترين نامزد را برگزينند." (سخنراني آقاي خامنه اي در ميدان آزادي سنندج، روزنامه اعتماد ملي، 23 ارديبهشت 88)
[2]- ميرحسين موسوي: ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر تصميم درستي بود. (مصاحبه با خبرگزاري مهر، ۱۳۸۸/۰۳/۰۲)
[3]- نمي‌شود اين نظام را به آدم‌کشي در اول انقلاب متهم کرد. اين نظام مظلوم بوده است... گروه‌هاي تروريستي تا پايان جنگ هم زير نفوذ صدام عليه ما مي‌جنگيدند و هنوز هم پشتيباني آمريکا از آنها وجود دارد. نبايد به مظلوم‌نمايي‌ آنها توجه کرد. چرا که اگر به قدرت برسند باز هم همان آش و همان کاسه است). سخنراني در جمع دانشجويان دانشگاه شهيد باهنر کرمان،وبسايت قلم نيوز، ارگان رسمي ستاد انتخاباتي ميرحسين موسوي، 16 ارديبهشت 88)
[4]- "اهانت به مقدسات شيعه يا سني، خط قرمز نظام است و هيچکس چه شيعه و چه سني،حق ندارد با غفلت يا از روي تعصب اين خط قرمز را ناديده بگيرد." (سخنراني آقاي خامنه اي در جمع مردم سقز، خبرگزاري ايرنا، 1388/2/29)

۱۳۸۸ خرداد ۶, چهارشنبه

ضرب وشتم وشکنجه جسمی زندانی سیاسی افشین بایمانی

بنابه گزارشات رسیده از بند 2 زندان گوهردشت کرج ، زندانی سیاسی افشین بایمانی مورد یورش گارد زندان قرار گرفت و آماج انواع باتومها آنها گردید و سپس به بند 5 زندان گوهردشت یکی از بدترین بندهای این زندان منتقل شد.
زندانی سیاسی افشین بایمانی روز چهارشنبه 6 خرداد ماه ،گارد زندان به سلول این زندانی سیاسی یورش بردند و او را آماج باتومهای خود قرار داد و وحشیانه وی را مورد ضرب وشتم قرار دادند. این زندانی سیاسی بی دفاع در حالی که مورد هجوم تعداد زیادی از گارد زندان قرار گرفته بود و از هر طرف مورد اصابت باتوم های آنها قرار داشت کشان کشان به دفتر حسن آخریان رئیس بند 2 بردند. در اثر این ضرب وشتم بدن او کبود شده و دست او دچار آسیب جدی شده است و همچنین از ناحیه پا و کمر دچار خونریزی شده است.
هنگامی که او را به دفتر حسن آخریان بردند در آنجا با اهانت افرادی که در آن دفتر بودند مواجه شد وهمچنین آماج باتوم های آنها قرار گرفت . نبی الله فرج نژاد خطاب به آقای بایمانی گفت : منافق کثیف به تو درسی خواهیم داد که آنرا فراموش نکنی درسی که به رفیقت ساران دادیم . علی محمدی معاون زندان به آقای بایمانی گفت : ما اینجا صد تا صدتای شما را به درک واصل می کردیم می بینی که آب از آب تکان نخورد. رجب علی آجیر در ادامه صحبتهای بقیه به زندانی سیاسی بایمانی گفت: اگر به ما اجازه می دادند ما خون شماها را می خوردیم. پس از هر اهانت توسط افراد زیر که هر کدام باتومی در دست داشتند برای مدت طولانی آقای بایمانی را مورد ضرب وشتم قرار می دادند. وضعیت جسمی اقای بایمانی بسیار حاد است .خطر جدی جان این زندانیا سیاسی را تهدید می کند . اقدامات جنون آمیز که در سالهای اخیر بی سابقه است و پاسدارن زندان علنان زندانیان سیاسی را تهدید به مرک می کنند.
افرادی که آقای بایمانی را مورد ضرب وشتم وحشیانه قرار دادند عبارتند از : علی محمدی معاون زندان،کرمانی رئیس حفاظت و اطلاعات،نبی الله فرج نژاد معاون حفاظت و اطلاعات ،رجب علی آجیر رئیس دارالقران،جعفری فرمانده گارد زندان و حسن آخریان رئیس بند 2 زندان گوهردشت کرج بودند . این دستورات توسط علی حاج کاظم رئیس زندان گوهردشت کرج صادره شده بود.این فرد در ماهای اخیر در لوای زیارت به مکه در عربستان و به شهرهای مختلف در عراق و سوریه با نام های مختلف سفر می کند .گفته می شود این فرد قبلا از معاونین لشکر محمد رسول الله بوده و ماموریتهایی در این کشورها تحت لوای زیارت انجام میدهد . آخرین ماموریت این فرد چند ما ه پیش به مکه در عربستان بود.
گزارشاتی حاکی از آن است که زندانی سیاسی بهروز جاوید طهرانی به بند 6 زندان گوهردشت کرج منتقل شده است
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، یورش وحشیانه و مورد شکنجۀ جسمی قرار دادن زندانی سیاسی افشین بایمانی و انتقال او به بند 5 زندان گوهردشت که هدفی جزء حذف فیزیکی این زندانی نیست را محکوم می کند و از هموطنان در داخل و خارج کشور برای نجات جان زندانی سیاسی استمداد می طلبد و همچنین از کمیسر علی حقوق بشر برای نجات جان زندانیان سیاسی زندان گوهردشت خواستار دخالت فوری است .
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
6 خرداد 1388 برابر با 27 می 2009
شرایط زندانی فوق به سازمانهای زیر گزارش شد
1-عفو بین الملل
2- کمیسر عالی حقوق بشر
3- دیدبان حقوق بشر
4. سازمان جهانی علیه شکنجه

http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com
tel. : 0031620720193

وضعیت جسمی زندانی سیاسی حمیده نبوی حاد می باشد


بنابه گزارشات رسیده از بند زنان زندان اوین، خانم حمیده نبوی از دستگیر شدگان بیستمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی سال 1367 از بیماری حساسیت مزمن رنج می برد و بدلیل تاثیر گذار نبودند داروها شرایط جسمی او حد می باشد.
زندانی سیاسی حمیده نبوی از بیماری حساسیت مزمن رنج می برد.او قبل از دستگیری زیر نظر پزشک متخصص بود و با انجام آزمایشات متعدد داروی موثری را برای وی تجویز می نمود.ولی از زمانی که به زندان اوین منتقل شده است از امکان معالجه پزشک متخصص محروم بوده و داروهایی که قبل از دستگیری تجویز شده است دیگر تاثیر گذار نیست.این مسئله باعث شده که شرایط جسمی خانم نبوی بدلیل بی تاثیر بودن داروها حاد شود،و بهداری زندان از درمان جدی او تا به حال خوداری می کند.
خانم نبوی طبق قوانین مجود زندانی که بیش از نیمی از دوران زندان خود را گذرانده باشد می تواند از آزادی مشروط برخوردار باشد. ولی بازجویان و قاضی های وزارت اطلاعات این حق را از او سلب کرده اند.
از طرفی دیگر زندانی سیاسی حمیده نبوی از اوایل سال 1388 تا به حال از ملاقات با فرزندش رویای 5 ساله محروم بوده .این کودک خردسال علاوه بر اینکه محبوس بودن مادرش را در شرایط سخت عاطفی باید تحمل کند از ملاقات با مادرش نزدیک به 3 ماه است که محروم است. بازجویان وزارت اطلاعات و صداقت رئیس زندان اوین علاوه بر فشارهای طاقت فرسا در زندان بر زندانیان سیاسی زن مانند محرومیت از درمان و بکار بردن آن به عنوان اهرم فشار بر علیه زندانیان سیاسی زن ،وضعیت اسف بار غذای زندانیان به لحاظ کمی و کیفی، چندین برابر شدن ظرفیت سلولها که زندانیان در آن قرار دارند ، دریغ داشتن حداقل امکانات بهداشتی از آنها اکتفا نکرده بلکه حتی کودکان خردسال را از دیدن مادرانشان محروم می کنند.
لازم به یادآوری است زندانی سیاسی حمیده نبوی قصد داشت در مراسم بیستمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی 1367 شرکت کند . او در شعاع چند کیلومتری از خاوران متوقف و مورد بازخواست قرار گرفت آنها همچنین کارت شناسائی اش را ضبط کردند . در 16 مهرماه 1387 با یورش وحشیانه مامورین وزارت اطلاعات در یکی از خیابانهای تهران همراه با دختر 5 ساله اش دستگیر وساعتی بعد دخترش را رها کردند و او را به بند 209 زندان اوین منتقل کردند . خانم نبوی به اتهام قصد شرکت کردن در مراسم بیستمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی سال 1367 به حکم سنگین و غیر انسانی یک سال زندان محکوم شد.
همچنین عضو دیگر این خانواده به نام سید ظهور نبوی بدلیل نوشتن سلسله مقالاتی در مجله سراسری سرزمین آریائی به 4 سال زندان محکوم شد و در حال حاضر در بند 350 زندان اوین زندانی است.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران ، ادامه بازداشت، محرومیت از درمان که باعث ایجاد شرایط حاد جسمی شده و محروم کردن فرزند خردسال اش از ملاقات با مادرش را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل و سایر سازمانهای حقوق بشری خواستار اقدامات عملی برای آزادی فوری و بی قید و شرط این زندانی است.
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
6 خرداد 1388 برابر با 27 می 2009
شرایط زندانی فوق به سازمانهای زیر گزارش شد
1-عفو بین الملل
2- شورای حقوق بشر سازمان ملل
3- کمیسر عالی حقوق بشر
4- دیدبان حقوق بشر
5. سازمان جهانی علیه شکنجه


http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com
tel. : 0031620720193


۱۳۸۸ خرداد ۵, سه‌شنبه

اخراجهای گسترده کارگران در استان خوزستان


بنابه گزارشات رسیده از شوش،تعداد زیادی از کارگران کاغذ پارس ، حریرپارس و حمل کیسه نشکر از اول خردادماه یا اخراج شده اند و یا در آستانه اخراج قرار دارند.
گزارشاتی حاکی از آن است که در حدود 170 نفر از کارگران کاغذ سازی پارس که بعض از آنها بیش از 15 سال سابقه کار دارند از اول خرداد ماه در آستانه اخراج قرار گرفته اند.
همچنین 18 نفر از کارگران حمل کیسه نیشکر هفت تپه اخراج شدند . از طرفی دیگر کارگران نیشکر هفت تپه بیش از 2 ماه است که حقوق معوقه خود را دریافت نکرده اند و کارگران در شرایط دشوار معیشتی قرار دارند.
شرکت حریر خوزستان با داشتن نزدیک به 70 پرسنل در شرف تعطیل شدن است و کارگران آنها با سابقه های کاری چندین ساله به خیل بی پایان بیکاران خواهند پیوست.
ورشکسته شدن کارخانه ها و اخراج گسترده کارگران شرایط سخت و طاقت فرسای معیشتی برای کارگران و خانواده های آنها ایجاد کرده است بحدی که کارگران از حداقل مایحتاج اولیه زندگی خود محروم هستند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، اخراج گسترده کارگران که نتیجه سیاست غلط اقتصادی این رژیم می باشد و قربانیان آن خیل کارگران بیکار که هر روز بر تعداد آنها افزوده می شود و همچنین قوانین موجود ضد کارگری است را محکوم می کند.
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
05 خرداد 1388 برابر با 26 می 2009





http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com
tel. : 0031620720193

تهدیدات بازجوی وزارت اطلاعات علیه خانواده نقش بندی

بنابه گزارشات رسیده از زندان اداره اطلاعات شهر مریوان،آقای ویریا نقش بندی 28 ساله همچنان در سلولهای انفرادی و تحت شکنجه های جسمی و روحی بازجویان وزارت اطلاعات قرار دارد.
زندانی سیاسی وریا نقش بندی فعال کارگری 3 روز بعد از روز جهانی کارگر روز 14 اردیبهشت ماه با یورش مامورین وزارت به منزلشان دستگیر و به سلولهای انفرادی زندان اداره اطلاعات مریوان منتقل شد. علیرغم گذشت 22 روز از دستگیری او همچنان در سلولها انفرادی بسر می برد.مامورین وزارت اطلاعات 2 روز قبل از روز جهانی کارگر با او تماس گرفتند و او را تهدید کردند که نباید در مراسم روز جهانی کارگر شرکت کند.
زندانی سیاسی وریا نقش بندی قبل از دستگیری یکی از پاهای او دچار آسیب جدی شده بود و مدت کوتاهی بود که پاهای او را از گچ خارج کرده بودند و او می بایست تحت نظارت پزشک باشد. خطر جدی وجود دارد که بازجویان وزارت اطلاعات ناراحتی پاهای او را برا ی وارد کردن فشار علیه او بکار بگیرند.
آقای نقش بندی در شرکت جامع کار سپاهان قسمت (آزمایش خاک و بتون) شاغل بود. و یکی از ماشینهای این شرکت که برای پیگیری کارهای شرکت در اختیار وی قرار داشت پس از مدتی توقیف توسط وزارت اطلاعات، اخیران این ماشین شرکت را آزاد کرده اند اما مدارک آنرا به آنها تحویل نمی دهند و عملا این ماشین غیر قابل استفاده می باشد. خانواده نقش بندی بابت توقیف مدارک ماشین روزانه مبلغی معادل 3500 تومان باید به شرکت بپردازند.
خانواده آقای نقش بندی از زمان دستگیری فرزندشان تا به حال بارها به اداره اطلاعات مریوان مراجعه کردند و خواستار آگاه شدن از وضعیت وشرایط فرزندشان بودند. بر اثر پافشاریها و مراجعات مکرار خانواده او، به آنها اجازه ملاقات کوتاهی داده شده که در حضور بازجوی وی با نام مستعار حیاتی صورت گرفت .
حیاتی بازجوی وزارت اطلاعات یک جنگ روانی علیه این خانواده را آغاز کرده است و همسر آقای نقش بندی را به طرق مختلف تهدید به بازداشت نموده است و از این طریق سعی دارد که فشارهای روحی را علیه خانواده این خانواده افزایش دهند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، یورش وحشیانه ، دستگیری ، شکنجه و ادامه بازداشت این فعال کارگری را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر سازمانهای حقوق بشری خواستار اقدام فوری برای آزادی این زندانی سیاسی است.
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
05 خرداد 1388 برابر با 26 می 2009
گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل
سازمان دیدبان حقوق بشر


http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com
tel. : 0031620720193

۱۳۸۸ خرداد ۴, دوشنبه

رفتارها ی غیر انسانی قاضی ناظر بر زندان باعث خودکشی 1 زندانی گردید


بنابه گزارش رسیده از زندان مرکزی اصفهان،روز دوشنبه یکی از زندانیان زندان اصفهان در اثر فشارهای و محدویتهای فردی به نام حسینی که قاضی زندان می باشد اقدام به خودکشی نمود که منجر به مرگ وی شد و زندانی دیگری در اثر شکنجه پاسداربندها با شرایط وخیمی جسمی به بهداری زندان منتقل شد.
زندانی اسماعیل ایوبی 23 ساله از بند آموزشی زندان مرکزی اصفهان که نزدیک به 2 سال است در این زندان بسر می برد .روز دوشنبه 4 خردادماه اقدام به خودکشی نمود و جان باخت.زندانی اسماعیل ایوبی به اتهام سرقت به 3 سال زندان محکوم شده بود. طبق قوانین موجود کسانی که نیمی از حکم خود را سپری کرده اند و رضایت شاکی را جلب کرده اند به عنوان عفو مشروط می توانند آزاد شوند. آقای ایوبی در یاداشتی که از خود بر جای گذاشته است در آن علت خودکشی خود را توضیح داده است. او در این نوشته توضیح داده است که علیرغم رضایت شاکی و طی نیمی از مدت حبس مشمول عفو مشروط می شده ولی حسینی قاضی ناظر بر زندان با عفو مشروط وی برخلاف قوانین موجود ممانعت می کرد و او را در شرایطی قرار داده است که راهی بجزء خودکشی برایش باقی نمانده بود.پاسدار بنده ها از انتقال به موقع این زندانی به بهداری خوداری کردند که متاسفانه جان باخت.
یکشنبه شب 3 خرداد ماه زندانی مهدی مجیدی 27 ساله به بهانۀ باز بودن یقۀ او به دفتر مدیریت داخلی زندان برده می شود و در آنجا به او دست بند پابند و چشم بند زده می شود و بدن او را با آب خیس می کنند و شروع به شلاق زدنش می کنند. پس از مدتی از شلاق زدن فردی بنام ناصر سعیدی فر او را هل میدهد که سر این زندانی به شیشیه دفتر مربوطه اصابت می کند و بی هوش می شود که او را به بهداری زندان منتقل می کنند. از زمان انتقال از شرایط این زندانی خبری در دست نیست.مهدی مجیدی به اتهام مشارکت در قتل به 34 سال زندان محکوم شده است که مدت 8 سال آنرا در زندان سپری کرده است.
کسانی که در شکنجه این زندانی نقش داشتند ناصر سعیدی فر و کرمی می باشند.
آمار خودکشی در این زندان بالا است و علت اکثر این خودکشیها فشارها و اذیت وآزارهایی و تحقیر هایی که پاسداربندها وقاضی ناظر زندان با این زندانیان نگون بخت دارند، روی میدهد.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، شکنجه ها ،فشارها و اذیت و آزارها پاسداربندها با زندانیان در زندانهای ایران که آنها را به سوی خودکشی سوق میدهند را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر خواستار تشکیل یک هیئت حقیقت یاب برای بررسی وضعیت زندانهای ایران است.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
4 خرداد1388 برابر با 25 می 2009
گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل
سازمان دیدبان حقوق بشر


http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com
tel. : 0031620720193

شکنجۀ جسمی بازداشت شدگان روز کارگر در بند 209

بنابه گزارش رسیده از زندان اوین ، روز گذشته تعدادی از بازداشت شدگان روز جهانی کارگر در بند 209 تحت شکنجه های جسمی قرار گرفتند.
روز یکشنبه 3 خرداد ماه حوالی ساعت 15:30 آقایان جعفر عظیم زاده ، محمد اشرفی و سعید یوزی به بند 209 زندان اوین منتقل شدند. یکی از بازجویان وزارت اطلاعات از آنها می خواهد که اتهامات نسبت داده شده را بپذیرند که با مخالفت آنها مواجه شدند. سه زندانی فوق به بازجوی مربوطه اعلام می کنند که این اتهامات واهی هستند و ما آنها را نمی توانیم بپذیرم .
آقای جعفر عظیم زاده پس از رد اتهامات وارده و امضاء نکردند زیر برگۀ اتهامات، مورد هجوم بازجو قرار گرفت و بشدت مورد ضرب و شتم و شکنجه جسمی قرار گرفت. آقای عظیم زاده از ساعت 15:30 تا ساعت 17:30 تحت بازجوئی و شکنجه جسمی قرار داشت پس از آن او را به بند عمومی زندان اوین منتقل کردند. آثار شکنجه بر صورت و پاهای او عیان بود و او شب گذشته در شرایط بد جسمی بسر برد.موارد فوق شب گذشته طی یک تماس تلفنی به خانواده اش اطلاع داده شد.
از طرفی دیگر گفته می شود که آقای سعید یوزی و محمد اشرفی بدلیل رد اتهامات نسبت داده شده مورد ضرب وشتم بازجویان قرار گرفتند.
روز دوشنبه خانواده آقای عظیم زاده نسبت به شکنجه و ضرب وشتم عزیزشان در بند 209 جهت شکایت به دفتر شهروندی مراجعه کردند. که با برخورد سرد و انکار موارد شکنجه توسط آنها مواجه شدند. این در حالی است که آنها می بایست موارد فوق را یادشت می کردند و مورد بررسی قرار میدادند و بعد نتیجه گیری می کردند ولی دفتر شهروندی با این نتیجه گیری و مبرا کردن شکنجه گران پیشا پش، بر درد و رنج این خانواده بی دفاع افزودند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، بازجوئی و شکنجۀ بازداشت شدگان روز جهانی کارگر را محکوم می کند و از سازمان جهانی کار و کمیسر عالی قوق بشر و سایر سازمانهای حقوق بشری خواستار اقدامات عملی برای آزادی فوری و بی قید وشرط آنها است.
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
04 خرداد 1388 برابر با 25 می 2009

گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل
سازمان دیدبان حقوق بشر


http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com
tel. : 0031620720193

تقابل دو اراده

بسم الله الرحمن الرحیم

نگاهی دقیق تر به انتخابات ، جامعه و حکومت
1) انتخابات یک بازی تکراری
در آستانه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری نظام هستیم. انتخاباتی که برای چندمین بار است که در طول این سی سال گذشته در مدار بسته جناح های حاکم برگزار می شود و صرف نظر از اختلافات درونی خودشان و این که چه کسی از صندوق ها در بیاید یا در بیاورند در همه حال خودشان را پیروز میدان می دانند و چون یک طرفه به قاضی می روند لاجرم راضی بر می گردند و از این که یک خیمه شب بازی دیگر را به انجام رسانده اند به خودشان می بالند و به همدیگر تبریک می گویند. از طرف دیگر این به ظاهر پیروزی های پی در پی برای نظام شکست و اضمحلال تاریخی این ملت و کشور را به همراه داشته است تا جایی که امروز جناح های به حاشیه رانده شده حکومت سخن از نجات کشور می گویند. اگر چه منظو آنها از این اعتراف شنیدنی بیشتر نجات نظام است ولی واقعیت این است که این جامعه و کشور است که احتیاج به نجات دارد. کار نظام از این حرف ها گذشته است. مگر این که افراد و اشخاص آن با پذیرش آزادی و دموکراسی به عنوان بخشی از جامعه نقش آفرینی کنند.
یقینا این نامعادله پیروزی و شکست یا نظام و جامعه نمی تواند برای همیشه دوام بیاود و به زودی زمانی فرا می رسد که هم نظام ویرانگر و هم جامعه ویران شده به ناچار باید فکری به حال خودشان بکنند در غیر این صورت نه از تاک نشان خواهد ماند و نه از تاکستان. انتخابات تشریفاتی پیش رو و نتیجه آن اگر چه، علی رغم میل جناح حاکم ، ممکن است بار دیگر به جابه جایی قدرت در میان جناح های حاکم بیانجامد ـ اگر چه برخاستن از سر این سفره چیزی شبیه به جان کندن است و بسیار بعید ـ اما نمی تواند از سرنوشت محتومی که در انتظار این جامعه و حاکمان آن است جلوگیری کند، چون هیچ کدام از جناح ها از قدرت تعیین کننده ای در مقابل این طوفان سهمگین برخوردار نیستند. اگر چنین است پس واقعا فلسفه برگزاری این همه انتخابات بی ثمر و از جمله همین انتخابات ریاست جمهوری که از حداقل اخلاق انتخاباتی و دموکراسی درون نظامی هم برخوردار نیست ، چیست؟ وقتی دغدغه اصلی همین کاندیداهای تایید صلاحیت شده توسط رژیم نه رای آوری یا کسب آرا بلکه رای خوانی یا شمارش آراست چه دلیلی برای برگزاری و حتی شرکت در آن وجود دارد؟ وقتی هر جناحی که امکانش را داشته باشد جناح رقیب را در همان صندوق های رای دفن می کند ـ به خصوص اگر پیش از اعلام نتیجه خوابش برده باشد ـ یا حتی بعد از بیرون آمدن از صندوق در صحنه اجتماعی زمین گیرش می کند پس چه اصراری به برگزاری آن ها دارند؟ وقتی کاندیدای شکست خورده و یا حتی پیروز نمی توانند از همین مردمی که به او رای داده اند استفاده کند پس چه دلیل برای انتخابات وجود دارد؟ به گمان نگارندگان ، حاکمیت تنها برای کسب مشروعیت دروغین و دموکراتیک جلوه دادن خودش در داخل و رعایت شکل بی محتوای دموکراسی و همینطور فراهم کردن بهانه برای حامیان بین المللی خودش در جهت استمرار حمایت ، دست به این فریب کاری ها می زند. ضمن این که به خیال خودش از این راه انرژی های متراکم شده در عمق جامعه را در سطح به هدر می دهد و حاشیه نشینان قلم به دستش را به «به به» و «چه چه» وادار می کند. اما واقعیت این است که همه این ترفندها در نهایت به ضد خودش تبدیل می شود و باعث به تعارض رسیدن تضاد دولت ـ ملت می شود.
2) تقابل جناح ها در انتخابات پیش رو
همان طورکه آمد انتخابات تنها در چارچوب مدار بسته جناح های حکومتی برگزار می شود. اختلافات این جناح ها و حاشیه نشین های آن ها تنها عامل رونق و اهمیت این خیمه شب بازی ها است. این اختلافات برعکس آن چه سعی می کنند جلوه دهند ، فراتر از اختلاف سلیقه یا اختلاف رویه است. اختلافی است کاملا دشمنانه اما چون مجموعه ضد بشری و ضد تاریخی آن ها در تقابل و تضاد با جامعه و روزگار قرار دارند، به ناچار عداوت بین جناحی را به نفع بقای مشترک مهار می کنند. بارها گفته اند که همه ما سوار یک کشتی هستیم پس نباید آن را سوراخ کنیم.
اختلاف آنها از دو منبع سرچشمه می گیرد. منبع اول اصل و ریشه تباه کار و منافع همه آن ها یعنی راست ارتجاعی است که این جناح ها همه از آن منبعث شده اند. به عبارت دیگر تسری عداوت نفع پرستانه از تنه درخت ارتجاع به شاخه های آن است. به تدریج که این جناح ها بر مقدرات کشور مسلط شدند و بر منابع ثروت و مصادر قدرت چنگ انداختند، تشدید هم شده است. ارتجاعی یا واپسگرا عنوان مشترک همه آن ها در آن سال هایی بود که ناقه انقلاب را پی می کردند و یوسف انقلاب را به چاه می انداختند. یعنی سال های 57 تا 67 . نتیجه کار آن ها به بیراهه رفتن انقلاب و نهادینه شدن استبداد و تباه کاری در جامعه بود. این گناه کبیره همان است که همه آن ها سعی در پنهان کردن آن دارند. همان گونه که قابیل برادر کش سعی در پنهان کردن جسد رسواکننده برادر بیگناه خود داشت. در هر حال ماهیت نفع پرست و گناه کار آن ها اولین عامل اختلاف آن هاست.
دومین منبع اختلاف جناح ها هم انعکاس تضادهای جامعه در نظام حاکم و انعکاس نفرت مردم ازنظام در میان جناح های آن است. واقعیت این است که از همان فردای 22 بهمن 57 که خیانت ارتجاع حاکم آشکار و مسلم شد همزمان با یاس و دلمردگی شدید اجتماعی ، نفرت عمیقی از این جریان در جامعه به وجود آمد. این نفرت در طول روزگار و به تدریج که سیاست های نظام جامعه را دچار بحران ها و تضادهای همه جانبه و غیرقابل حل نمود، تشدید شده و گسترش یافته است. انعکاس این نفرت ها و همینطور فشار بحران ها و تضادهای اجتماعی، جناح های حاکم را دچار سردرگمی کرده و به جان هم انداخته است. هر کدام از آن ها سعی دارد بار این نفرت ها و بحران ها را به دوش دیگری نهاده و آن دیگری را متهم کند که از اصل و اساس و بن مایه ارتجاعی که از آن به عنوان ارزش های انقلاب یاد می کنند، دور شده است. این فرافکنی ها تلاشی است که هر جناحی برای تبرئه خویش از آن گناه تاریخی انجام می دهد و با فریبکاری سعی دارد خودش را یکبار دیگر برجامعه و مردم تحمیل کند.
از مجموع اتهاماتی که این جناح ها بر یکدیگر وارد می کنند و همه آن ها هم درست است می توان فهمید که سر جمع آن ها که نظام حاکم را تشکیل می دهند و لقب مقدس هم به آن داده اند چه ماهیت تباه کار و نامقدسی دارد. معلوم نیست مجموعه ای که تمام اجزای آن به زعم خودشان فاسد و تباه کار هستند چگونه می تواند سالم و حتی مقدس باشد. شاید به همین دلیل باشد که علی رغم افشاگری هایی که بر علیه همدیگر می کنند مرتب سفارش می شوند و سفارش می کنند که همدیگر را تخریب نکنید و به عبارتی به آن خط قرمز نزدیک نشوید. یقینا ترسشان این است که نکند کار به گفتن اسرار مگو بکشد. به کار بردن عنوان های فریبکارانه ای مثل اصول گرا و اصلاح طلب و اصول گرای اصلاح طلب (مخرج مشترک دو جناح) تلاش های بیهوده ای است برای پنهان کردن ماهیت ریاکار و ضد بشری خودشان.
در انتخابات پیش رو تقابل برون جناحی و درون جناحی وضعیت بسیار مضحکی پیدا کرده است. اگر چه اساسا تقسیم بندی و تعریف جناح ها و باندهای حکومت با معیارهای متعارف سیاسی امکان پذیر نیست. با این حال می توان گفت که راست ها چه سنتی و چه مثلا مدرن از شدت رسوایی و درماندگی و ترس اصلا امکان مصرفی برای کاندیدای مستقل و مطابق برنامه با معیارهای خودشان را پیدا نکردند و به همین دلیل مشکل موضع گیری دارند و بعضا تکه پاره شده اند. جناح های باقیمانده که شامل راست افراطی و مثلا چپ (قدیم و جدید) باشد با سه کاندیدای مشخص وارد میدان شده اند. جناحی که خود را اصول گرای خالص می داند همان راست افراطی و شقاوت پیشه است که نقش پیاده نظام سرکوب را در نابودی انقلاب ایفا کرده است این جریان در حال از دست دادن هم پیمان اصلی خودش یعنی راست سنتی است. راست سنتی که روزی فرمانده راست افراطی بود امروز زبونانه و به ناچار به سطح فرمانبر سقوط کرده است. جناح دیگر که خودش را اصلاح طلب خالص می داند و ادعای چپ گرایی هم دارد اساسا نه چپ است و نه اصلاح طلب بلکه ملغمه ای است از چپ و راست و سنتی و مدرن که در مجموع برآمده از همان بن مایه راست ارتجاعی سنتی است که در به گمراهی کشاندن انقلاب جزو نیروهای رهبری کننده بود.
جناح سوم که مدعی اصول گرایی اصلاح طلبانه است. یعنی یکی به نعل می زند و یکی به میخ. آن ها سعی در سرجمع کردن لشکر شکست خورده نظام حاکم و جناح های آن در کار اداره و مدیریت مملکت دارند. این جناح و به خصوص شاخص های آن از عوامل اصلی سرکوب و کشتارهای دهه اول هستند و حالا جانماز آب می کشند. پیداست که هر یک از این کاندیداها و جناح وابسته به آن ها به خصوص با توجه به تغییراتی که در طول روزگار کرده اند و به ویژه جناح غالب که نان خوران و خدم و حشم دولت را در اختیار دارد، در بدنه اجتماعی طرفدارانی داشته باشند اما هیچ کدام نماینده و اراده و خواست ملی نیستند. اگر چه در نبود گوشت جا برای سالاری چغندر باز است و همه آن ها سعی می کنند خودشان را مردمی ترین کاندید جلوه بدهند اما گناه کارتر از آن هستند که بتوانند قدم خیری برای مردم ایران بردارند. تضاد دولت ـ ملت در ایران در ساختار این نظام قابل حل نیست.
3) تقابل تاریخی جامعه و حاکمیت در ایران
اصلی ترین تضاد و یا بحران در جامعه ما را تضاد دولت ـ ملت تشکیل می دهد. یعنی تضادی که بین ساختار سیاسی ـ مدیریتی کشور از یک طرف و مردم و جامعه از طرف دیگر وجود دارد. به عبارت دیگر در کشور ما اراده و خواست مردم با اراده و خواست دولت هرگز با همدیگر هماهنگ و سازگار نبوده اند. این تضاد همزمان با تشکیل تدریجی دولت مدرن در بطن و متن نظام سلطنتی در ایران به وجود آمد و در واقع دولت مدرن در خدمت سلطنت خودکامه تاریخی در ایران قرار گرفت. این تضاد الان هم که مثلا نظام جمهوری در این مملکت حکومت می کند وجود دارد و حتی تشدید هم شده است. انقلاب 57 تلاشی برای حل این مشکل کلیدی و اساسی بود. یعنی ایجاد نظامی هماهنگ ، با اراده ملی. نظام سیاسی در زمان شاه سه مشکل بنیادی داشت. اولی مشکل استقلال بود، دومی مشکل آزادی و سومی هم مشکل جمهوری. یعنی توجه به آرا و اراده مردم. شعارها و خواسته های انقلاب دقیقا همین نقاط ضعف را نشانه رفته بود. اما افسوس که هیچکدام از تیرها به هدف نخورد و تنها از سلطنت مطلقه به ولایت مطلقه در غلتیدیم. یک چیزی شبیه به افتادن از چاله به چاه. نظام شبه سرمایه داری و شبه مدرن شاه به دلیل این که به همه الزامات دولت مدرن از جمله آزادی های سیاسی تن نمی داد ، در نهایت جامعه را با بحران عدم تعادل مواجه ساخت. در نتیجه نیروهای موجود در جامعه در مقابل حکومت شاه صف آرایی کردند. این نیروها در یک نگاه کلی ، چه با توجه به گفتمان مدرن ـ سنتی و چه با توجه به گفتمان چپ یعنی وابستگی به مراحل مختلف تاریخی ، مثلا فئودال، سرمایه داری و ... به دو دسته تقسیم می شدند. نیروهایی که برتر، مدرن تر، و مترقی تر از حاکمیت شاه بودند و نظر به آینده داشتند و نیروهایی که عقب مانده تر، سنتی تر و ارتجاعی تر از حکومت شاه بودند و نگاه به گذشته داشتند. انقلاب سال 57 به دلائل ضعف های بزرگ تاریخی و به دلیل نرسیدن به بلوغ لازم ، در نهایت و البته با عنایت دست های پنهان بیگانه، نیروهای ارتجاعی و عقب مانده جامعه را به مدیریت جامعه رساند و مقدرات کشور را در اختیار آن ها قرار داد. با این واقعه جامعه یک باره سر و ته شد و انقلاب که داشت می رفت بر چشم نظام استبدادی مملکت سرمه دموکراسی بکشد و آن را به آرایه آزادی آرایش کند، به کلی کورش کرد.
در گام اول نیروهای ارتجاعی و عقب مانده برای تثبیت حکومت خودشان و بازسازی استبداد تاریخی دست به سرکوب ها و کشتارهای گسترده در داخل زدند. همزمان هم به استقبال جنگ خارجی رفتند و در آتش آن دمیدند و آن را هم به خدمت تثبیت قدرت و حکومت خود در آوردند. از این رهگذر و در نتیجه این سیاست ها، نظامی مستقر شد استبدادی و البته از نوع دینی آن و جامعه ای به وجود آمد که بعد از سال ها، پوسیدگی همه اجزا و فروپاشی همه سیستم ها کمترین مشخصه آن است. این مسیر اگر اندکی ادامه پیدا کند به مرگ تاریخی این ملت می انجامد. یک نگاه کلی به وضعیت جامعه ایران در داخل و جایگاه ایران در مناسبات و معادلات منطقه ای و بین المللی گویای همه چیز است. در جامعه بین المللی ایران مانند یک جزیره متروک در میان دنیایی است که یا آباد است و یا دارد به سمت آبادی می رود. اگر رقبا و هم قران های 30 سال پیش ایران را با ایران امروز مقایسه کنیم می فهمیم که این نظام باعث چه عقب گرد و عقب ماندگی جبران ناپذیری در ایران شده است. در منطقه خودمان دقیقا مثل گوشت قربانی شده ایم که هر کس تکه ای ازآن بر می دارد. همه دارند از ایران سوء استفاده می کنند، چه قدرت های بزرگ و چه کشورهای منطقه و همسایه . یکی سرمایه اش را می برد و یکی آب دریای او را تصاحب می کند. یکی به خاکش چشم طمع دوخته است. یکی رودخانه اش را می بندد. یکی جمعیت فقیر و بدبختش را به زور به این جا صادر می کند، یکی از ما پول می گیرد که مثلا با بنیادگرایی مبارزه کند یک عده عقب مانده بنیادگرا هم از ما پول می گیرند تا به نفع غرب بحران های مهار شده درست کنند. کار به جایی رسیده است که کسانی که روزی از ترس این ملت اسمشان را فراموش می کردند امروز از ما می خواهند که ناممان را تغییر دهیم. تازه این ها چیزهای است که آشکار شده است. روزی که قراردادهای پنهانی و بند و بست های وطن فروشانه هویدا شود چه خواهد شد؟ از منابع و سرمایه های ایران همه دارند سود می برند الا خود مردم ایران. اصلا معلوم نیست که جایگاه ایران در مناسبات جهانی و منطقه ای کجاست؟ نه قدر و منزلتی مانده و نه ارزش و اعتباری. فرار مغزها و فرار سرمایه ها گویای این است که ایران به طور کلی در سلسله مراتب کشورها جایگاه مناسبی ندارد و همه دارند از آن می گریزند. در یک کلام ماهیت ضد تاریخی جریان حاکم باعث شده که جایگاه تاریخی ایران گم بشود. موقعیت جفرافیایی آن هم دیگر نمی تواند برایش اعتباری کسب کند. نقش لوازم یک بار مصرف را برای غرب در حل مشکلات منطقه ای اش که ناشی از تجاوز و سرکوب آن هاست، پیدا کرده است.
در داخل کشور هم با فروپاشی و گسستگی همه نظام ها و سیستم ها الا سیستم استبداد و سرکوب مواجه هستند. اقتصاد ایران به خصوص با پایین آمدن قیمت نفت به طور کلی دچار بحران و رکود شده است. گرانی و بیکاری بیداد می کند. بنگاه های اقتصادی در حال ورشکسته شدن هستند. کل درآمد نفتی در طول چهار سال گذشته صرف خاصه خرجی های باند غالب شده است. به همین دلیل کل درآمدهای نفتی این چهارسال گذشته گم شده به حساب می آید و دستمایه تبلیغات و ضد تبلیغات رقبا شده است. بحران قومیت ها، بحران جوانان، مشکل ستم مضاعف بر زنان، فرار مغزها و سرمایه ها، پدیده مخوف زندان و زندانی با آن آمار وحشتناک، جامعه به شدت طبقاتی شده، فقر مالی، فساد اخلاقی و اجتماعی، بی ارزش شدن ارزش های دینی و ملی و تاریخی و فرهنگی، بی هویت شدن جامعه، فشار فرهنگ های جهانی در قالب پدیده جهانی شدن و جهانی سازی ، بزه کاری، اعتیاد، قتل، طلاق، فروپاشی سیستم اداری و انهدام نظام مدیریتی، کوتوله سالاری، از بین رفتن بسیاری از نظام های نظارتی و هدایتی، سلطه نیروهای نظامی و شبه نظامی بر اقتصاد و فرهنگ جامعه، تعارض عمیق جامعه ایران با جامعه جهانی، نهادینه شدن فرهنگ استبداد و دورویی در جامعه، خشم و یاس متراکم شده در عمق جامعه، گسست نسل ها، بیگانگی و تنفر نسل جوان از هر چه گذشته دور و نزدیک و ... به این فهرست هر کس با توجه به دانش، تخصص و موقعیت شخصی خودش هر چه بخواهد می تواند اضافه کند.
محافظه کارترین تحلیل گران، جامعه ایرانی را در مرحله پیش فروپاشی می دانند. رقبای این دولت آخری سعی دارند همه کاسه کوزه ها را بر سر همین باند بشکنند و به گونه ای خودشان را در مقام منجی جلوه بدهند. در حالی که مسلم است که این جامعه محصول سی سال گذشته کل این نظام با همه باندها و جناح های آن است. چون همه آن ها به تناوب بر این کشور حکومت کردند و هیچ کدام هیچ وقت به کلی از قدرت به دور نبودند. هیچ کدام هم نه خواستند و نه توانستند از چارچوب بسته و حقیر آن خارج شوند. هنوز اصلی ترین مشخصه جامعه ما یک اقلیت خودی و یک اکثریت غیر خودی است. با این اوصاف آیا واقعا این نظام و جناح های آن می توانند جامعه را از بن بست خارج کنند؟ آیا به انتخابات این نظام می توان دل بست؟ ضمن این که مردم ایران در انتخابات 76 و 80 برای فرار از چرخه خشونت، فرصت اصلاح نظام را در اختیار خود نظام قرار دادند و متاسفانه نتیجه ای نگرفتند. می دانیم که آن آرا بیشتر جنبه سلبی داشت تا ایجابی اما نظام سعی کرد این پیام روشن را درک نکند و آن را وارونه نشان دهد.
از شعارها و وعده های کاندیداها پیداست که پتانسیل جامعه بسیار بالاست، خواسته های متراکم جامعه بسیار زیاد شده است. کاندیداها می دانند که نه تنها جناح آن ها بلکه همه جناح ها هم در صورت دست به دست هم دادن نمی توانند پاسخگوی این خواسته ها باشند. این در حالی است که امکان اتحاد جناح ها مطلقا وجود ندارد. تازه اگر دست به دست هم بدهند می شوند همان مجموعه تباه کار اول انقلاب که باعث نابودی انقلاب و کشور شدند. جامعه ما به یک آشتی ملی احتیاج دارد. این حکومت خودش عامل قهر و خشونت در جامعه است. باید راهی دیگر گشود. نظام برای گریز از این بحران مدت هاست که چشم به عامل خارجی دوخته است و راه برون رفت از بحران را نه در پیوند با مردم ، نه در پذیرش دموکراسی، نه در آشتی ملی، نه در پذیرش تغییرات اساسی و ساختاری بلکه در تغییر مناسبات با غرب و امریکا و در بیرون آوردن آن از شکل مخفی به شکل علنی می داند تا به این ترتیب تکیه گاهی برای مقابله با بحران های پیش رو پیدا کند.
4) نقش عامل خارجی در تحولات داخلی

همیشه این سئوال برای همه مردم و به ویژه اهالی سیاست مطرح بوده که نقش عامل خارجی در تحولات سی سال گذشته ایران چگونه بوده است؟ پاسخ به این سئوال به دلیل ابهامی که آگاهانه در این مقوله ایجاد کره اند اندکی دچار مشکل می شود. رابطه ایران و غرب به ویژه رابطه ایران و امریکا در طول سال های بعد از انقلاب یک وضعیت کاملا پیچیده ، دو گانه و آشکار و نهان پیدا کرده است. اساس این وضعیت ویژه به زمان شکل گیری این رابطه مربوط است. زمانی که ضدیت با امریکا و امپریالیسم مهمترین وجه انقلاب و مبارزه به حساب آمده و هر گونه رابطه و تماس با امریکا خیانت به حساب می آمد و گناه نابخشودنی شمرده می شد در عین حال لازم بود رابطه و قراری وجود داشته باشد پس باید مخفیانه انجام می شد.
از همان آغاز پیروزی و حتی قبل از آن تصور عمومی بر آن بود که از میان جریانات دخیل در انقلاب نیروهای ملی گرای آزادی خواه وابسته به فرهنگ و نظام سرمایه داری کاندیدای اصلی غرب برای جانشینی نظام سلطنتی هستند. این تصور به طور کاملا مزورانه ای از جانب راست ارتجاعی هم تبلیغ می شد. اما به سرعت معلوم شد که در کمال ناباوری ، کاندیدای برگزیده غرب خود همین راست سنتی ـ ارتجاعی است که از قضا در موقعیت هدایت گری انقلاب هم قرار گرفته بود. درک دلیل انتخاب این جریان با توجه به جهان دو قطبی آن روز چندان سخت نیست. این جریان هم می توانست انقلاب را به نابودی بکشاند که کشاند و هم می توانست استبداد را بازسازی کند که کرد. هیچ یک از این دو کار از هیچ جریان دیگری به ویژه لیبرال های ملی گرای آزادی خواه بر نمی آمد. چون اساسا با ماهیت آن ها سازگار نبود. اما مشکلی که در این میان وجود داشت چگونگی ارتباط و تعامل ارتجاع با آن شعارهای ضد غربی و ماهیت واپسگرایش با امپریالیسم با آن ادعای دموکراسی خواهی و حقوق بشری اش بود. جو ضد امپریالیستی آن روزگار هم مزید بر علت بود. به همین دلیل ارتباط و تعامل با آن ها نمی توانست سر راست و مستقیم باشد. پس زیر زمین اش کردند. با توجه به آن چه گذشت به دو دلیل آن رابطه نمی توانست آشکار و علنی باشد. یکی به دلیل ماهیت ضد تمدنی و ضد تاریخی این جریان بود که به خصوص با مظاهر و تمدن غرب مشکل جدی داشت. دوم هم به دلیل نقشی بود که قرار بود این جریان ایفا کند. نابودی انقلاب و انقلابیون واقعی، سرکوب آزادی ها و آزادی خواهان واقعی تنها با توسل به شعارهای چپ از جمله شعار ضد امریکایی و ضد استکباری امکان داشت. آن ها باید مردم را می فریفتند. به همین دلیل باید یک جنگ زرگری با غرب را حفظ می کردند.
به هر حال از همان سال ها تا امروز رابطه تنگاتنگی بین نظام حاکم و دنیای غرب به خصوص امریکا برقرار بوده و هست. این نظر امروز دیگر یک ادعای تحلیلی یا تبلیغی نیست بلکه با توجه به اسناد و مدارک متقن و ماجراهای لو رفته و اعترافات انجام شده کاملا واقعی و قابل اثبات است. از کنفرانس گوادلوپ و ملزبورگ در آن سال ها گرفته تا مذاکرات در حال اجرای ژنو که صحبت از معامله بزرگ اما پنهانی است، همه گواه این واقعیت هستند. این رابط دوگانه و پیدا و پنهان به مانند کوه یخ، بخش پیدا اما کوچک آن صرف شعارها و جنگ زرگری می شد و بخش بزرگ و پنهان آن صرف ساخت و پاخت ها و منافع مشترک. ماجرای ایران گیت یا مک فارلین و خرید سلاح از امریکا آن هم با واسطه افسران اسرائیلی آن هم در شرایط جنگ با آن شعارهای ضد امریکایی و ضد اسرائیلی گویای عمق این تعامل همه جانبه و فریبکاری دو طرف است. این قرارداد نانوشته آن چنان به دقت رعایت شده است که در تمامی این سی سال گذشته ، صرف نظر از ماجراجویی های برنامه ریزی شده و یا نادانسته ، حاکمیت ایران کوچکترین حرکتی که منافع غرب را به خطر بیاندازد انجام نداده است و هر جا هم که توافقی وجود نداشت گونه ای خود وابستگی و خود مزدوری را در این رابطه رعایت کرده است. غرب و به خصوص امریکا هم علی رغم بوق و کرنای تبلیغاتی ، خط قرمز دست نزدن به نظام سیاسی مملکت را کاملا رعایت کرده است و هرگز به هیچ کار آن ها در این زمینه ایراد اساسی نگرفته است. اخیرا هم که رسما اعلام کرده اند که تغییر رژیم در دستور کار ما نیست و نظام می تواند ساختار ویژه اش را حفظ کند. هر دو طرف این ماجرا از ظاهر متخاصم به گونه ای سود می بردند و از باطن متوافق به گونه ای دیگر. به هر حال پیوند پنهان ارتجاع و امپریالیسم صرف نظر از نابودی انقلاب و ویرانی جامعه ایران، منافع بسیار در سطح منطقه ای و جهانی برای دو طرف داشته است.
جالبترین بخش این رابطه و تعامل یعنی رابطه در مرحله تعیین تکلیف در همین ایام و با ریاست جمهوری اوباما دارد رقم می خورد. به دلائل مختلف دیگر زمان تغییر فاز فرارسیده است و باید وارد مرحله جدیدی شد و ضمن حفظ آن بخش پنهان و مخفی به بخش آشکار و ظاهر آن هم سر و سامانی داد. اصلی ترین دلیل تغییر فاز ، صرف نظر از تغییر شرایط جهانی، می تواند این باشد که نظام دارد قدرت کنترل بر جامعه را از دست می دهد و جامعه در حال فرو پاشی کامل قرار گرفته است. غرب و به خصوص امریکا به این نتیجه رسیده است که سیاست کنترل از راه دور و با واسطه دیگر جواب نمی دهد، بلکه باید سیاست کنترل در حضور و در صحنه را پیش بگیرد. البته این سیاست یک سیاست ابتدا به ساکن نیست. بلکه ادامه یک روند است. می دانیم که در دوران اصلاحات آمریکا به این نتیجه رسید که تعیین تکلیف نهایی رابطه با ایران باید با جریانات راست انجام پذیرد. به همین دلیل با چراغ سبز آن ها راه برای ریاست جمهوری راست های افراطی باز شد ـ اگر چه شاید آن ها ترجیح می دادند با ترکیبی از راست سنتی و مدرن معامله کنند و ظاهرا نارو خوردند ـ اما یک توفیق اجباری هم نصیب آن ها شد چون به راست افراطی یا به ضعیف ترین حلقه برخوردند که تقریبا هیچ مشروعیت مردمی در درون نداشت و تنها با پول نفت آدم می خرید و بنا به ماهیت خودش دنبال یک تکیه گاه قوی هم می گشت. به هرحال دوره ریاست جمهوری بوش و هم سنخی های آن ها در ایران با وجود ظاهر کاملا تهدید آمیز و خصمانه ای که داشت در باطن به توافقاتی به خصوص در حوزه امنیت منجر شد و از این رهگذر دولت مردان دولت نهم اعلام کردند که خطر برای همیشه رفع شده است. معلوم شد که آن همه یقه درانی برای حمله و آن همه شعار برای حقوق بشر و آزادی ها و رعایت حال اپوزسیون ها صرفا برای گرفتن باج بود که گرفتند. حالا دولت اوباما باید پوشش ظاهری این تعامل جدید را ساماندهی کند. تعاملی که فونداسیون آن کاملا آماده است و تنها باید ساختمانش را علم کنند و به عبارتی روتوش کاری و رونمایی آن مانده است. دلیل این ادعا هم این است که با وجود این که هنوز مذاکرات رسمی و علنی را شروع نکرده اند صحبت از معامله بزرگ می کنند. پیداست که معامله بزرگ انجام شده است فقط باید آن را به شکلی علنی کنند. اگر چنین نیست از کجا که مذاکرات اساسا به توافقی بیانجامد چه رسد به معامله بزرگ؟ پیداست که توافق نهایی شده است. به همین دلیل سیاست غرب و به خصوص امریکا در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو بر ادامه ریاست جمهوری فعلی قرار دارد چون کار نیمه تمامی دارند که باید به انجام برسانند. رئیس جمهور هم در هشدار به امریکا و با عنایت به نتیجه نامعلوم انتخابات گفت که برای تعامل عجله کنید چون ممکن است بعدا کار سخت تر بشود ـ امریکایی ها البته طرح همه جانبه تری دارند اما این ها از هول حلیم دارند می افتند توی دیگ ـ
به این ترتیب نتیجه می گیریم که از دید امریکایی ها تاریخ مصرف این نظام هنوز به پایان نرسیده است و هنوز تصمیم دارند مثل گذشته برای حل مشکلات ناشی از تجاوزات خودشان به خصوص در سطح منطقه ای از ایران به عنوان یک ابزار استفاده کنند و این بار بیشتر در افغانستان و پاکستان. پیرامون سیاست جدید امریکا نکات زیر قابل گفتن است:
 مشکل غرب هرگز حکومت ایران نبوده است، بلکه مشکل همیشه جامعه و مردم ایران بوده اند. از این جهت حکومت ایران و نظام جهانی سرمایه مشکل مشترکی دارند. به خصوص الان که جامعه دچار بحران های بزرگی شده است، خواسته های برآورده نشده تاریخی دارد. به دنبال آزادی و دموکراسی و تغییرات اساسی است. تجربیات تاریخی زیادی را پشت سر گذاشته است. این جامعه اگر مقدرات خودش را خودش به دست بگیرد باعث به هم خوردن بسیاری از طرح های جهانی و منطقه ای سرمایه داری می شود. از این جهت چیزی که مهم است مهار این جامعه در حال انفجار است نه این حکومت در حال احتضار.
 در به وجود آمدن این وضعیت ویژه برای جامعه ایران غرب و به خصوص امریکا جزو متهمین ردیف اول هستند پس هر سیاستی در مورد وضعیت ایران حداقل باید دو نکته را مورد توجه قرار بدهد. اولا جامعه نباید شکافته شود تا مبادا اسرار آن آشکار شود. دوما در جامعه نباید خلاء قدرت ایجاد شود چون در آن صورت پای مردم و اپوزسیون ها هم به معرکه باز می شود.
 به همین دلیل شعارهای کلی حقوق بشری و دموکراسی خواهی و حمایت از مردم را به کلی کنار گذاشتند. حمایت از اپوزسیون ها و به رسمیت شناختن آن ها هم که هیچ وقت در دستور کار نبوده است. اوباما و دستیارانش هیچ کدام اصلا صحبت از آزادی و حقوق بشر برای ایران نمی کنند. تغییرات اساسی حتی از نوع اصلاح طلبانه اش هم در طرح غرب جایی ندارد. آن ها یک پروسه کاملا هدایت شده بر مبنای منافع خودشان تعریف کرده اند که نه مردم ایران در آن می گنجند و نه مخالفین ، نه آزادی و نه حقوق بشر و نه اقلیت های قومی...
 راه ورود مجدد و همه جانبه غرب و امریکا به ایران به این ترتیب برنامه ریزی شده است. ابتدا با چراغ سبز جناح غالب و از دروازه آن برکل نظام مسلط می شوند و با کمک نظام بر جامعه و کشور غلبه کنند. پیداست که این پل ها از نظر آن ها تنها ارزش عبور کردن دارند و بعد از عبور و ورود دیگر به آن ها نیازی نخواهد بود و می توانند در پی عناصر مطلوب تری باشند. این مراحل البته زمان بر خواهد بود. مقامات آمریکایی هم مرتب از طولانی شدن روند تعامل سخن می گویند. منطقی این است که در مقابل دعوت نامه ، امان نامه ای دریافت شود اما واقعیت این است که این ها در دادن دعوت نامه اختیاری از خودشان نداشتند تا آنها در دادن امان نامه اجباری داشته باشند. ماجرای رکسانا صابری ثابت می کند که این تعامل در نهایت چه وضعی خواهد داشد.
 مشکل عدم هماهنگی و اختلافات ماهیتی نظام جهانی سرمایه و نظام حاکم بر ایران چگونه حل می شود؟ اولا: با توجه به تجربه ی افغانستان و عراق امریکایی ها ثابت کردند که با نیروهای نیمه ارتجاعی در پیوند تنگاتنگ هم می توانند کار کنند. ثانیا: مجموعه نیروهای نظام حالا دیگر به اندازه ایام انقلاب ارتجاعی نیستند بلکه کلی دگردیسی در آن ها ایجاد شده است. ثالثا: همان طور که آمد نظام انتخاب استراتژیک آن ها نیست بلکه تنها پل ورود برای آن ها است چون هیچ کدام از دو روش دیگر یعنی حمله از خارج و تحول از درون را به صلاح خودشان نمی دانند. چون جامعه دچار خلاء قدرت و شکاف آشکار ساز می شود. بلکه با توجه به ناتوانی و درماندگی نظام تلاش می کنند با تسلیم کردن آن ها از روی خود آن ها عبور کنند. این یک گزینه ناگزیر برای هر دو طرف است. هر جا هم این برنامه با مانع مواجه شود چماق حمله از بیرون و تحول از درون را بر سر آن ها می کوبند.
 آن طور که پیداست و با توجه به توافقات پشت پرده و نقشه های طراحی شده ، امریکایی ها طبق معمول چنین وضعیت هایی ، دنبال تنها خودی هستند. همان طور که طی سی سال گذشته عملا امکان و مجالی به هیچ کشور و قدرتی ندادند تا پیوند پایدار و استراتژیک با ایران برقرار کند و قراردادهای سنگین و مدت دار اقتصادی با ایران ببندد. اکنون هم تصمیم دارند گاو و گوسفند و مرغ همه را صرف ناهار و شام و صبحانه خودشان قرار دهند. آن ها اساسا ایران را از آن خودشان می دانند. معتقدند روزی تحویل دادند و حالا باید تحویل بگیرند. اروپایی ها و اعراب هر کدام به دلیل خاص خودشان ، پیش پیش نگرانی خودشان را اعلام کردند. با این که ظاهرا همه از حل مشکل ایران و امریکا ابراز خوشحالی می کنند اما نمی توانند نگرانی خودشان را پنهان نگه دارند. اعراب بیش از پیش نگران فعال شدن هلال شیعی و قرار گرفتن آن در خدمت طرح های استراتژیک نظام جهان سرمایه در مسیر اختلاف افکنی های قومی ، نژادی و مذهبی در منطقه هستند و البته پیدا شدن یک رقیب جدی برای مناسبات خودشان با غرب و یک دشمن دیگر در شرق سرزمین های عربی.
 این طرح ها و نقشه ها البته یک پاشنه آشیل جدی هم دارد و آن وضعیت بحرانی و در حال فروپاشی جامعه است. جامعه ای با تجربه های تاریخی و اپوزسیون های یال و کوپال دار. اصرار امریکایی ها برای تعیین تکلیف تعامل با ایران علی رغم سنگ اندازی نظام هم همین است. آن ها ترسیدند که تحول و فروپاشی در ایران از طرح های آن ها جلو بزند پس علی رغم بی میلی حکومت مرتب می گویند کار به همین زودی به سرانجام می رسد. نقطه اتکا آمریکایی ها در این ماجرا نقطه ضعف و ناتوانی نظام در اداره امور و کنترل جامعه است. جامعه ای که خواه و ناخواه و علی رغم تمایل قدرت های داخلی و خارجی باید به طور اساسی تغییراتی در ساختار سیاسی و مدیریتی آن داده شود.
5) چه خواهد شد؟ چه باید کرد؟
در مورد چگونگی اوضاع سخن بسیار گفته می شود. در همین نوشته هم بخش وسیعی به شرح و توصیف وضعیت جامعه و حکومت و سیاست اختصاص داشت. اگر شرح و وصف ما کاملا گویای واقعیت باشد. اگر درک ما از جامعه درست باشد، اگر به واقع بزرگترین تضاد جامعه ی ما تضاد دولت ـ ملت باشد، اگر بین اراده جامعه و ملت از یک طرف با اراده حکومت و دولت از طرف دیگر تقابل وجود داشته باشد، اگر اراده اقلیت خودی در جامعه به دلیل تسلط بر منابع ثروت و مصادر قدرت بر اراده اکثریت غیر خودی غلبه کرده باشد، اگر این سلطه به واسطه چراغ سبز و چتر حمایتی بیگانگان حاصل شده باشد، اگر به واقع جامعه ما در حال فروپاشی باشد. اگر فساد و تباهی بر و بحر را فراگرفته باشد، اگر نه تنها نظام حاکم بلکه جامعه هم در معرض خطر نابودی و اضمحلال قرار گرفته باشد، اگر حل این بحران و تضاد در هماهنگ کردن این دو اراده در ساختار حقیقی و حقوقی این نظام میسر نباشد، اگر این نظام هم چنان بر ستم گری ، بهره کشی و فریبکاری پافشاری کند، و... پس در آن صورت باید منتظر یک واقعه بزرگ باشیم. واقعه ای که فرود آمدنش دروغ نخواهد بود. به این ترتیب سئوال اصلی ما: چه خواهد شد؟ و وظیفه اصلی ما: چه باید کرد؟ خواهد بود. تقریبا تمامی آن چه که در این جا به شرح و وصف جامعه گفته شد از طرف مسئولین نظام هم، به خصوص در این ایام افشاگری و مچ گیری، با ادبیات خاص خودشان، گفته می شود. شاخص ترین این تعابیر همان کلمه « نجات» کشور است که ورد زبان همه آن ها شده است ـ اخیرا هم یکی از آن ها ازرفتن جامعه به لبه پرتگاه سخن گفته است ـ می دانیم که کلمه نجات جایی به کار برده می شود که مقوله مرگ و نابودی و گریز از آن مطرح باشد. فرار از همین مرگ و نابودی یا افتادن از پرتگاه یا همان واقعه بزرگ است که همه را به تکاپو انداخته است. چنین وضعیتی را وضعیت تعیین تکلیف یا تعیین تکلیف مجدد می گویند. عوامل چهار گانه دخیل در تحولات سی سال گذشته ی ایران یک بار دیگر دارند در موضع پاسخ گویی ، نقش آفرینی و کسب تکلیف جدید قرار می گیرند. حاکمیت با همه جناح های آن، مردم با همه آرزوهای برباد رفته، گروه های مخالف با همه اختلاف و تشتت و عامل خارجی با همه قدر قدرتی. این چهار عامل بار دیگر درمیدان یک رویایی تاریخی به مصاف هم ایستاده اند. از انقلاب 57 به بعد دیگر چنین وضعیتی را نداشته ایم.
با یک حساب سرانگشتی و با معیار قرار دادن تغییرات اساسی در حد نفی نظام ، می توان این چهار عامل را به دو دسته تقسیم کرد: نظام و عامل خارجی در یک طرف و مردم و مخالفین حکومت در طرف دیگر. اگر چه نه نظام و نه عامل خارجی همه چیزشان به هم می خواند و نه مردم و مخالفین. با توجه به این تقسیم بندی و با توجه به آن دو اراده ای که گفتیم دو راه حل اصلی مد نظر قرار می گیرد. اول راه حلی که اساسا نجات را در چهار چوب همین ساختار مدیریتی کشور جستجو می کند و ممکن می داند. دوم راه حلی که نجات را صرف نظر از روش تغییر، در تغییر این ساختار حقیقی و حقوقی می بیند. در عین حال راه حل سومی هم مطرح است که ترکیبی از این دو را لااقل در مرحله گذر مورد توجه قرار می دهد.
در مورد طرح نظام سرمایه داری جهانی برای کشور ما به اختصار نوشتیم. واقعیت این است که صرف نظر از هر روشی که آن ها در پیش بگیرند از دید آن ها همه عوامل داخلی در حکم ابزار برای سیاست های آن ها هستند. چه حکومت، چه مردم، و چه اپوزسیون مگر این که حاضر به ابزار شدن نباشند. نکته مهمی که به خصوص در رابطه با ایران هنوز قابل توجه است این است که ایران پدر خوانده بنیادگرایی مذهبی است. یعنی همان دشمنی که بعد از فروپاشی بلوک شرقی و کمونیسم دولتی، بهانه پیش برد سیاست های غرب بوده است. اگر ایران از این چهارچوب خارج شود، سرچشمه این جریان شروع به خشک شدن می کند و این بهانه از دست آن ها خارج می شود. پس تلاش می کنند کل این جریان را به شیوه های پیچیده تری در خدمت خودشان داشته باشند. امریکایی ها قصد خاموش کردن این آتش را ندارند. با این همه همان طور که نوشتیم سرمایه داری برای ورود همه جانبه به ایران نقشه های مشخصی دارد که در حال اجراست.
اما نظام حاکم صرف نظر از جناح بندی هایش ، تنها راه فرار از بحران های داخلی را پناه بردن هرچه بیشتر به قدرت های بزرگ خارجی و به ویژه آمریکا می داند. این طرح که بیشتر از جانب جناح غالب در حال پیگیری است و با پایین آمدن قیمت نفت شتاب بیشتری گرفته است همه راه ها را در داخل به روی خودش بسته می بیند. گول زننده ترین وجه این طرح همان است که گویی با حضور آمریکایی ها مشکلات شروع به حل شدن می کنند به خصوص که نظام مشکل آفرین تمامی سی سال گذشته را شعار ضد امریکایی داده است. در نتیجه به طور ناخودآگاه در ذهن و ضمیر جامعه نفوذ کرده است که مشکلات ما ناشی از قطع رابطه با دنیا و به خصوص آمریکاست پس راه حل را هم باید در ارتباط با امریکا جستجو کرد. راست افراطی به این نتیجه رسیده است که حالا که همه مردم خواهان امریکا هستند چرا ما خودمان دعوتش نکنیم و دارند می کنند. این طرح به خصوص از جانب آمریکایی ها اگر رفع محدودیت ها، محرومیت ها و ممنوعیت های سی سال گذشته را مد نظر نداشته باشد و به حداقلی از دموکراسی و حقوق بشر نپردازد، تنها ثمری که خواهد داشت شرکت مستقیم امریکایی ها در سرکوب جامعه و مردم ایران خواهد بود. این طرح به خاطر ماهیت خیانت کار نظام جهانی سرمایه و هم به خاطر ماهیت انعطاف ناپذیر و غیر قابل تغییر نظام با مشکلات جدی مواجه است.
دو کاندید دیگر و جناح آن ها که بزرگترین بهانه ممکن یعنی حکومت چهار ساله ی راست افراطی را در دست دارند، ادعا می کنند که تمام مشکلات زیر سر همین دولت نالایق است. یکی از آن ها ادعا کرده است که در طول 20 سال گذشته احساس خطر نمی کردم یعنی این که دولت نهم باعث احساس خطر شده است. این ها جانشینی خودشان را راه حل مشکلات و نجات کشور می دانند. ضمن این که وعده پیوند با امریکا را هم می دهند. وعده ای که دیگران یواشکی ولیمه اش را هم خورده اند. از دید نگارندگان ، چون راه حل این ها در چهارچوب بسته نظام قرار دارد راه به جایی نمی برد. البته یکی ازاین کاندیداها و هوادارانش جو گیر شدند و گاها شعارهایی به قول خودشان ساختار شکن هم می دهند و صحبت از تغییر قانون اساسی هم می کنند. با این حال بین نظر و شعار آن هم در این ایام تا اجرا و عمل فاصله ی بسیاری است. البته طرح این جور مباحث و این سنخ شعار ها همزمان هم به معنای پتانسیل بالای جامعه برای تغییرات است و هم خواسته ها و توقعات مردم را بالا برده و ساماندهی می کند. اما این جناح ها با مشکل پیروزی مواجه هستند هم به دلیل این که مردم دلیلی برای باور کردن این شعارها از زبان این افراد نمی بینند چرا که آزموده را آزمودن خطاست، و هم به دلیل این که اساسا در صورت رای آوری معلوم نیست از صندوق ها دربیایند. به هر حال این دو کاندیدا و مجموعه ای که دور و بر آن ها جمع شده اند در قد و قامت این ملت نیستند. به اعتراف خودشان یکی از این جناح ها بزرگترین خواسته اش این است که در بارگاه نظام تنها یک پارتی داشته باشد و بزرگترین امتیازی که برای کاندیدای خودشان قائل هستند این است که پارتی باز و لابی باز خوبی است. جناح دیگر که گفتیم مخرج مشترک دو جناح اصلی هستند تنها هنری که تاکنون ابراز کرده اند این است که یک درخت سوخته و خشکیده را رنگ سبز زده اند و می خواهند به جامعه ی طالب آزادی ، شکوفایی و تغییرات قالب کنند. شخصی که بهترین کار بقیه عمرش می توانست استغفار گناهان گذشته اش باشد. از شگفتی های سنت های الهی یکی هم این است که این آدم با پای خودش دارد به دام خدا نزدیک می شود. به هر حال طرح های درون نظامی حتی خود نظام را هم نمی تواند نجات دهد چه رسد به کشور و جامعه را. کنار کشیدن و کنار کشاندن خاتمی ختم راه حل های درون نظامی بود و این امام زاده دیگر معجزه ای نخواهد داشت. هراس اصلی همه آن ها از جمله خاتمی این بود که مردم این بار به بهانه پیروز کردن خاتمی به کلی نظام را به شکست بکشانند و به عبارتی خاتمی را پلی برای فتح نظام قرار بدهند. در نتیجه به کسانی میدان داده اند که حتی در صورت رای آوردن ، در نیاوردن آن ها از صندوق هزینه زیادی نداشته باشد. البته برای این که از انصاف یک عنصر اعتقادی ـ سیاسی دور نشده باشیم باید بگوییم بسیاری از شعارهای این دو کاندیدا به خصوص در زمینه آزادی های سیاسی، رعایت حقوق بشر و رعایت حق شهروندی و ... مورد تایید و نظر ما هم هست زیرا گذشته از مطلوبیت این شعارها به هر میزانی که آن ها از این شعارها می دهند از ماهیت خودشان و نظام متبوعشان دور می شوند اما مشکل اساسا در این است که افراد و اجزاء این نظام رسالت شان انهدام این کشور و این ملت و انقلاب امید آفرین سال 57 و تمامی ارزش های ملی و دینی حاکم بر این سرزمین بوده است. پس ساختن و آباد کردن آن را باید به کسانی بسپارند که در طول سی سال گذشته در مقابل آن ها ایستاده بودند.
نگارندگان اما نگاه عمیق تری هم به موضوع دارند. ما معتقدیم که نظام در حال افتادن به دام قانون مندی های هستی است. پایان مهلت تاریخی آن ها فرارسیده است. مکر مجرمین بزرگ دارد به خودشان بر می گردد. انقلاب دارد تاویل می شود. همه عوامل و دست اندرکاران ماجراهای 57 تا 67 چه خیانت کار ، چه خطاکار ، چه میانه باز ، چه ستم دیده ، چه حاکم و چه محکوم باید به جایگاه اول خودشان برگردند. همه چیز و همه کس باید مجددا ارزیابی و سنجیده شود تا معلوم شود که چه سرانجامی خواهند داشت نیک یا بد. خوشبختانه شبهه تاریخی ایجاد شده دارد به پایان می رسد. قانون بازگشت یا معاد با توجه به مبداء انقلاب در حال اجرا شدن است. تمامی نشانه های این بازگشت هویدا شده است. افراد، اشخاص، جریانات و درست و نادرست و حق و باطل آن دوران دوباره دارند به میدان می آیند بعضی از نشانه های آن در همین انتخابات هم آشکار است. گویی واقعه بزرگ در حال اتفاق افتادن است. مثل روز داوری ، زمان قضاوت تاریخی نزدیک است. گناهان بزرگ دارند دامن گناهکاران را می گیرند. خطاکاران باید پاسخ گوی خطاهای تاریخی خود باشند. انقلاب و مردمی که قربانی خیانت و خطا شده اند به احقاق حق برخاسته اند. همه باید پاسخ گو باشند. چرا و چگونه آن همه شور و عشق به یاس و ناامیدی مبدل شد؟ چرا و چگونه آن همه امید و آرزو به ناکامی منجر شد؟ چرا آن آزادی سر از استبداد و آن انقلاب سر از ارتجاع درآورد؟ چرا آن همه شعارهای زیبا و آن همه خواسته های به حق و آن اراده ملی که برای تحقق آن ها بسیج شده بود سر از این جا در آورد که باید بعد از سی سال به فکر نجات مملکت بود؟ باید پاسخ داده شود که چگونه است که این همه نیروها و جریان ها و انرژی های جامعه به نابودی کشانده شده اند. و در عوض سال هاست یک عده بدون صلاحیت به تناوب بر این مملکت حکومت می کنند؟ به هر حال وعده های الهی دارند فرا می رسند. « یوم تبلی السرائر» ی در حال فرارسیدن است. خدا به داوری و دادگری خواهد نشست. بدا به حال کسانی که تا پیش از داوری دست از ستم بر ندارند.
نظام حکم به عنوان مسبب قهر و خشونت و تباهی باید مسئولیت تاریخی خودش را بپذیرد. باید به این گناه تاریخی اعتراف کند. باید از کلیه ستم دیدگان دلجویی شود. باید درفکر صلح و آشتی ملی بود. برای گریز از این واقعه هولناک، اولین گام پذیرش این واقعیت بزرگ است. صادقانه و بدون نیرنگ. این گناه تا اعتراف نشود بخشوده نمی گردد. باید طرح آشتی ملی در افکند . باید اراده و خواست ملت با اراده و خواست دولت هماهنگ شود. به عبارت بهتر باید دولت تسلیم خواست و اراده ملی شود. باید تن به تغییرات اساسی داد. باید ساختار حقیقی و حقوقی را در این کشور دگرگون کرد. اگر چه این نگرانی وجود دارد که در نهایت به دلیل ماهیت استبدادی و تغییر ناپذیر حکومت و همین طو سیاست های بیگانه ، تحولات در این کشور به مسیر خشونت های کور و ماجراجویی های غیر مسئولانه بکشد و یا بدتر از آن در اثر غفلت تاریخی این مردم سرنوشت شوم نابودی برای او رقم بخورد اما نگارندگان امید دارند که هم مردم ایران از خواب غفلت بیدار شوند و هم حاکمیت با اعتراف به نقش ویرانگر تاریخی خود و دست برداشتن از این حکومت ستم گرانه ، راه درست تحولات و دگرگونی ها را باز نمایند. راهی که می تواند حتی یک انتخابات دموکراتیک با شرکت همه نیروها و جریانات جامعه و با حضور و نظارت نهادهای بین المللی باشد. اگر این دو امر حاصل شود یعنی حاکمیت بپذیرد که این جایگاه واقعی او نیست و باید حاکمیت غصب شده را دوباره به مردم برگرداند و هم مردم از این بی خبری و بی عملی به در آیند و هوشیار شوند و بفهمند که ادامه این اوضاع و این روند چه سرانجام شومی برای آن ها به بار خواهد آورد، در آن صورت راه درست تغییر و تحول باز خواهد شد. امید واریم به همین زودی مردم ایران همگی یک صدا فریاد برآورند و شعار آزادی های سیاسی، برابری های اجتماعی و آشتی ملی را چراغ راه تحول و پیشرفت قرار بدهند.

به امید رسیدن به آن روز ،

زندانیان سیاسی بند 350 زندان اوین
25 اردیبهشت ماه سال 1388


علی صارمی: از دستگیر شدگان مراسم خاوران
سید ظهور نبوی چاشمی :مقاله نویس مجله سرزمین آریایی
محمد علی منصوی: از دستگیر شدگان مراسم خاوران
میثاق یزدان نژاد :از دستگیر شدگان مراسم خاوران

انتشار:
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران

http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com
tel. : 0031620720193

اما مگر می شود خیلی چیزها را فراموش کرد!؟ (ارژنگ داودی)

خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
مقام امنیتی ساواک رژیم استبداد فقیه تحت عنوان جعلی قاضی حداد

بدون سلام و بدون کمترین احترام
ضمن آرزوی آزادی برای 70 میلیون ایرانی بویژه صدها زندانی سیاسی دربند، همراه با یادآوری و تنفیذ چندباره وصیت نامه ام که آخرین نسخه دست نویس آن را در سال 86 در بند 2- الف مستقر در زندان اوین تنظیم و ارایه نمودم، مطالب زیر را به اطلاع همگان می رسانم.
چند بار از مرحوم پدربزرگم شنیدم که به جد می گفت: " بنازم به دستی که اولین بار سر گرز را تراشید "!؟
از پاییز 82 که پس از دستگیری در تقاطع خ کارگر و بلوار کشاورز، روزها شکنجه شده و ماهها در سلول های مخوف انفرادی به سر بردم تا هم اکنون که در غار_زندان رجایی ( چه اسم با مسمایی ) شهر بند 4- سالن 10 در میان متجاوز از 200 قاتل، سارق مسلح، ... نگهداری می شوم، همواره در حال به فراموشی سپردن عمدی خیلی پدیده ها !؟ بوده ام از جمله پدیده هزار سوم یعنی عنترک جمهورتان!؟
اما مگر می شود خیلی چیزها را فراموش کرد!؟
آری، تلاش برای فراموش کردن خیلی چیزها برایم به صورت یک عادت همیشگی درآمده تا رنج زندان را کم کنم و از جمله این چیزها دست پاچگی حقیرانه تان در آزادی و بدرقه رسمی 13 گروگان انگلیسی متجاوز به آب های خلیج فارس بعد از یک اولتیماتوم 48 ساعته بود!؟
دست به نقد فعالان حقوق زن ایرانی را نه در پستوی کهنه تاریخ که پشت میله های زندان شان جا می گذارم و اصلا" به حسن وسویان که از خودی هایتان است نیز کاری ندارم چه رسد به احکام قطعی محکومیت طیف ملی-مذهبی ها!؟
سرکار خانم هاله اسفندیاری به کنار،جناب آقای کیان تاجبخش و ... را هم به کناری دیگر می گذارم. اما خودتان بگویید که شاهکار اخیرتان خانم رکسانا صابری را کجای این دل خونین بگذارم که ترهات شما و خزعبلات سایر دست اندکاران پرونده از قطعیت داشتن اتهامات وارده حکایت می کرد ولی یک ماه پس از صدور رأی گل¬وگشاد مبنی بر 8 سال حبس تعزیری، امروز دوشنبه 21/2/88 رسما" اعلام شد که طی حکم گل وگشادتری با تخفیفات ویژه!؟ آزاد گردیده که صد البته موجب مسرت مضاعف امثال اینجانب است. یکی برای آزادی مشارالیها و دیگری برای ... خوردن های بعضی!؟
واقعا" که خوش بود گر محک تجربه ...
واقعا" بنازم به دستان قدر قدرتی که سر گرز بزرگ را در کنار رودخانه تیمز یا در ینگه دنیا در دست دارند.!؟ و دستان آلوده شما ظالم های دست کوتاه را هرازگاهی رو می کنند ولی رو که نیست ...
و باری دیگر ثابت کردید که شما کوتوله های زورگوی کوچول موچول، قدرت و زور ارباب بزرگ را خوب درک می کنید و به همین خاطر مثل مرگ از آن می هراسید.
جناب آقای پرویز ثابتی ببخشید حسن جعلی حداد بر وزن جلاد
صوفیان واستند از گروهی می همه رخت خرقه ماست که در خانه خمار بماند
به خود افتخار می کنم که در هنگام ابلاغ رأی در زمستان 83 در بیدادگاه شعبه 26 که ریاست و قت آن بودید زیر بیدادنامه 7 صفحه ای به شماره 83/7232/ط د که فقط صفحه آخر آن را به من نشان دادید با صلابت تمام نوشتم که: بیدادگاه را به رسمیت نمی شناسم.
هر چند که اگر مثل سایر ایرانی های تابعیت آمریکایی خود را اخذ کرده بودم هرگز جرأت نمی کردید مرا شکنجه، زندان، تبعید و ماهها در سلول های تنگ و تاریک عهد دقیانوسی حبس کنید ولی به خود افتخار می کنم که به عنوان یک مبارز سیاسی هرگز هیچ خدشه ای به اصالت ایرانی ام وارد نکرده ام.
و اینک نیز هم به خود افتخار می کنم و هم به تمامی آنان که در زندانهای قرون وسطایی اوین، رجایی شهر، بندرعباس و ... تحت حاکمیت ظالم ترین حکومت تاریخ کشور می پوسند ولی حکم فرومایه گان بی اخلاق و آیین را گردن نمی نهند.
افتخار می کنم که در مخوف ترین مقر امنیتی تان یعنی 2- الف مستقر در اوین خطاب به همگی شما به عنوان آدمخواران امنیتی فریاد برآوردم که: صد رحمت به ساواکی ها!؟ زیرا اگر چه آنها صفر بودند ولی صفر سانتی گراد بودند آری centigrade نه مثل شمایان که صفر کلوین Kelvin هستید. آری شما بعد از 30 سال هم هنوز خیلی راه دارید تا به آن تحفه های رسوا شده برسید.!؟

دریغا دریغ
که قانون دریده فقاهت جاری
چشمان بی فروغ عدالت را
به تصاعد شرمسار و قاحت
به تصاعد شرمسارسفاهت
و به تصاعد شرمسار رذالت می کند
ارژنگ داودی
معلم، شاعر، نویسنده
زندانی سیاسی- زندان رجایی شهر
دوشنبه شب ساعت 22:30
21/2/88

انتشار:
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران


http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com
tel. : 0031620720193

دستور دستگیری خانم دشتی در دادگاه انقلاب توسط حسن زارع دهنوی

بنابه گزارشات رسیده روز یکشنبه 3 خرداد ماه خانم نازیلا دشتی مادر 2 فرزند در بند هنگام مراجعه به دادگاه انقلاب برای پیگیری علت تبعید فرزندش (هود یازرلو ) به زندان قرون وسطائی گوهردشت کرج دستگیر و به بند زنان زندان اوین منتقل شد.
روز شنبه 2 خردادماه حوالی ساعت 12:15 دقیقه به خانوادۀ یازرلو اطلاع داده می شود که قصد انتقال هود یازرلو را به زندان گوهردشت کرج دارند. وبه هود به صورت شفاهی گفته می شود که حکم اولیه او تایید شده و باید به زندان گوهردشت کرج تبعید شود.و مدتی بعد او را به زندان گوهردشت تبعید می کنند. زندانی سیاسی هود یازرلو صبح روز یکشنبه 3 خرداد ماه از قرنطینه زندان گوهردشت به بند 4 زندان گوهردشت کرج انتقال داده شد.
صبح روزی یکشنبه 3 خرداد ماه دکتر هانی یازرلو از فعالین سیاسی شناخت شده ایران همراه با همسرش خانم نازیلا دشتی به دادگاه انقلاب مراجعه می کنند و علت تبعید فرزندشان به زندان گوهردشت را جویا می شوند. به آنها گفته می شود که باید به اجرای احکام دادگاه انقلاب مراجعه کنند.خانواده یازرلو به اجرای احکام دادگاه انقلاب مراجعه کردند که با فردی بنام احمدزاده رئیس اجرای احکام مواجه می شوند آنها جویای علت انتقال فرزندشان به زندان گوهردشت می شوند.ولی این فرد به محض روبرو شدن با خانم دشتی دستور عدم خروج ایشون را صادر می کند و نهایتا ساعت 10:30 دستور دستگیری و انتقال ایشون به اوین را صادر کرد.
دکتر هانی یازرلو که تا به حال چند بار عمل جراحی قلب انجام داده است و هر گونه استرس و هیجان برای ایشون خطر جانی دارد با بهت و حیرت به آنها گفت ما نه از تایید حکم خبر داریم و نه وکیل ما در این باره به ما اطلاعی داده است و در دادگاه انقلاب به افراد مختلف مراجعه نمود و خواستار این شد که به همسرش اجازه دهند که داروها و وسائل شخصی خود را با خود ببرد ولی به آنها گفته شد که این امر منوط به موافقت حسن زارع دهنوی معروف به حسن حداد می باشد و هنگامی که دکتر یازرلو به دفتر حسن زارع دهنوی مراجعه کرد ابتدا به او گفته شد که در حال نماز است و فردی بنام فلاح منشی حسن زارع دهنوی سعی در وقت کشی برای انتقال خانم دشتی به زندان اوین می نمود. حسن زارع دهنوی حاضر نشد که با دکتر یازرلو روبرو شود و به او در این باره جواب مشخصی بدهد.نهایتا به دستور حسن زارع دهنوی معروف به حداد ساعت 14:00 به بند زنان زندان اوین منتقل شد. اقدام دیروز حسن زارع دهنوی ،در دستگیری و انتقال خانم دشتی به زندان اوین بدون اطلاع قبلی یک آدم ربائی محسوب می شود که افراد وزارت اطلاعات با سوء استفاده از نام قاضی انجام می دهند.
خانم دشتی دچار ناراحتیهای مختلف جسمی که از جمله آن : بیماری تیروئید سمی است و می بایست دائم دارو مصرف نمایند،ایشون همچنین دچار بیماری آی.تی.پی(کمبود شدید پلاکتهای خون می باشد)و هر ضربه و یا خونریزی می تواند جان او را در معرض خطر جدی قرار دهد.
خانم دشتی به جرم دیدن خواهرشان در قرار گاه اشرف که نزدیک به 3 دهه موفق به دیدار او نشده بود بطور قانونی عازم عراق شد در این سفر فقط هود یازرلو او را همراهی می کرد که توسط صلواتی یکی از قاضی های وزارت اطلاعات به حکم سنگین و غیر انسانی 3 سال زندان و تبعید به زندان گوهردشت محکوم شد.
فرزند دیگر این خانواده حامد یازرلو کارشناس هوا- فضا در 2 اسفند ماه با یورش مامورین وزارت اطلاعات که فرماندهی آن فردی با نام مستعار علوی از سر بازجویان وزارت اطلاعات در بند 209 به منزل آنها دستگیر و از آن زمان تا به حال در بند 209 زندان اوین بصورت بلاتکلیف بسر می برد. او بدون دلیل دستگیر شده است . علوی به خانواده یازرلو گفته است :که حامد به دلیل اینکه حاضر به پذیرفتن اتهامات نسبت داده شده نیست از دادن ملاقات یا هرگونه ارتباط با خانواده اش ممانعت می کند.
علوی از سر بازجویان وزارت اطلاعات در هفته های اخیر بارها خانم دشتی را تهدید به بازداشت کرده بود و به او گفته بود :ما تعیین می کنیم که کی بازداشت خواهید شد.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، ربودن خانم دشتی در دادگاه انقلاب و تبعید هود یازرلو به زندان قرون وسطائی گوهردشت و ادامه بازداشت حامد یازرلو را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر سازمانهای حقوق بشری خواستار اقدامات عملی برای آزادی فوری و بی قید وشرط اعضای این خانواده است.

فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
04 خرداد 1388 برابر با 25 می 2009

گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل
سازمان دیدبان حقوق بشر


http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com
tel. : 0031620720193



۱۳۸۸ خرداد ۳, یکشنبه

2 زندانی در زندان مرکزی اصفهان در آستانه اعدام قرار دارند

بنابه گزارشات رسیده از زندان مرکزی اصفهان( دستگرد) 2 زندانی روز یکشنبه برای اجرای احکام اعدام به سلولهای انفرادی منتقل شدند .
روز یکشنبه 3 خرداد ماه 2 زندانی برای اجرای حکم اعدام به سلولهای انفرادی زندان مرکزی اصفهان منتقل شدند. زندانیانی که روز یکشنبه به سلولهای انفرادی منتقل شدند به نام های زیر می باشند:
- زندانی حسین عظیمی 23 ساله ،از بندمشاوره 2 زندان مرکزی اصفهان بود این زندانی 4 سال است که در زندان بسر می برد.
- زندانی میثم شعبانیان پرده 25 ساله ،ازبند 4 زندان مرکزی اصفهان است این زندانی 6 سال است که در زندان بسر می برد.
زندانیان فوق به اتهام قتل در زندان بسر می بردند .
اکثر کسانی که در ایران اعدام می شوند جوانانی با سنین بین 20 تا 35 سال می باشند.موج اعدامهای گروهی و لاینقطع در زندانهای مختلف ایران که برای ایجاد رعب و وحشت در بین مردم، به اجرا گذاشته می شوند.
سیاست های سرکوب گسترده و اعدام های گروهی و مستمر توسط ولی فقیه مطلقه این رژیم علی خامنه ای تعیین می شود و به دستور و تایید شاهرودی رئیس قوه قضائیه به اجرا گذاشته می شود . احکام ضد بشری اعدام زندانیان سیاسی ، اعدام کودکان ، اعدام های گروهی و سنکسار، دستگیریهای گسترده وسرکوب فعالین دانشجویی،زنان و کارگران برخلاف قوانین و معاهدات بین المللی است که این رژیم ملزم به اجرای آن است.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، انتقال زندانیان فوق به سلولهای انفرادی جهت اجرای حکم اعدام را محکوم می کند و از دبیر کل و کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل و مراجع بین المللی خواستار اقدامات عملی برای پایان دادن به موج اعدامها در ایران است.
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
03 خرداد 1388 برابر با 24 می 2009

گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل
سازمان دیدبان حقوق بشر

http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com
tel. : 0031620720193

حکم اخراج و احضار به دادگاه انقلاب ، رئیس هیئت مدیره سندیکای طرح نیشکر هفت تپه شوش

بنابه گزارشات رسیده از طرح نیشکر هفت تپه شوش، آقای علی نجاتی رئیس هیات مدیرۀ سندیکا ی کارگران نیشکر هفت تپه علاوه بر اخراج از کار به دادگاه انقلاب شوش فرخوانده شده است.
روز شنبه 2 خرداد ماه آقای علی نجاتی طی احضاریه ای که از دادگاه انقلاب شوش دریافت نمود به او اعلام شده است که روز سه شنبه 5 خردادماه باید در دادگاه انقلاب شوش حاضر شود.این احضار به دادگاه در پی دستگیری آقای نجاتی در 18 اسفندماه صورت گرفته است و بازجویان وزارت اطلاعات پروندۀ جدیدی علیه او گشوده اند . در روزهای اخیر 2 تن دیگر از فعالین کارگری نیشکر هفت تپه به دادگاه انقلاب احضار شده بودند.
آقای علی نجاتی رئیس هیئت مدیره سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه از 8 فروردین ماه طی حکمی که توسط مددی مدیر عامل طرح نیشکر هفت تپه اخراج گردید.علت اخراج او را غیبت بیش از 14 روز ذکر کرده اند. در حالی که آقای نجاتی در زمانی که غیبت بیش از 14 روز ذکر شده، در بازداشت مامورین وزارت اطلاعات بسر می برد. همچنین از 8 فروردین ماه تمامی حقوق و مزایای او را قطع کرده اند و در شرایط سخت معیشتی قرار داده اند. وزارت اطلاعات با اخراج او از کار سعی در مرعوب کردن سایر کارگران دارد تا آنها را از سندیکای انتخابی خود وادار به عقب نشینی کند.
از طرفی دیگر در رابطه با پرونده سازیهای سال گذشته توسط وزارت اطلاعات علیه فعالین کارگری که به دلیل به تعویق افتادن حقوق خود دست به اعتراض زده بودند ، ودر 2 آذر 1387 در دادگاه انقلاب مورد محاکمه قرار گرفته بودند. اخیرا احکام سنگین و غیر انسانی علیه اعضای اصلی سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه صادر شده است که احکام آن به قرار زیر می باشد: آقایان علی نجاتی،جلیل احمدی،فریدون نیکو فردو قربان علیپور هر کدام به 6 ماه حبس تعزیری و 6 ماه حبس تعلیقی و 3 سال محرومیت از شرکت در انتخابات کارگری همچنین آقای محمد حیدری مهر محکوم به 4 ماه حبس تعزیری و 8 ماه حبس تعلیقی و 5 سال محرومیت از شرکت در فعالیتهای کارگری شدند. لازم به یادآوری است تمامی افراد محکوم شده فوق از اعضای اصلی سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه می باشند.
آقای علی نجاتی رئیس هیئت مدیره سندیکای نیشکر هفت تپه در آخرین دستگیری که در 18 اسفند ماه با یورش مامورین وزارت اطلاعات دستگیر و به سلولهای انفرادی زندان اداره اطلاعات شوش انتقال داده شد و پس از 2 روز بازجوئیهای مستمر وقرار دادن او تحت فشارهای روحی ،او را به سلو لهای انفرادی اداره اطلاعات دزفول منتقل کردند.او در تاریخ 22 اسفندماه از زندان وزارت اطلاعات در دزفول به سلولهای انفرادی زندان مخفی وزارت اطلاعات در اهواز منتقل شد و تا تاریخ 25 فروردین ماه با کفالت آزاد شد. آقای نجاتی در طی مدت بازداشت دهها بار با چشم بند مورد بازجوئی قرار گرفت و زمانهای بازجوئی او بین 3 الی 7 ساعت بطول می انجامید. او در طی این مدت تحت فشارهای روحی شدید قرار داشت.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، صدور احکام سنگین و غیر انسانی، اخراج رئیس هیئت مدیره این سندیکا و احضار به دادگاه انقلاب را محکوم می کند و از سازمان جهانی کار( آی. ال.او) و بخصوص ازاتحادیه بین المللی کارگران (آی. یو.اف) می خواهد که از اعضای سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه که عضو این اتحادیه است حمایت فعال نمایید.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
03 خرداد 1387 برابر با 24 می 2009

گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:
سازمان جهانی کار( آی.ال.او)
اتحادیه بین المللی کارگران(آی.یو.اف)

http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com
tel.: 003162020193


۱۳۸۸ خرداد ۲, شنبه

زمینه چینی وزارت اطلاعات برای حذف فیزیکی بهروز جاوید طهرانی


بنابه گزارشات رسیده از بند 1 زندان گوهردشت کرج ، وزارت اطلاعات و مجریان دستورات آنها در زندان گوهردشت کرج باپخش شایعاتی در صدد حذف فیزیکی زندانی سیاسی بهروز جاوید طهرانی است.
طی دیروز و امروز علی حاج کاظم رئیس زندان گوهردشت و علی محمدی معاون زندان گوهردشت اقدام به پخش شایعاتی در سطح زندان نموده اند که زندانی سیاسی بهروز جاوید طهرانی اقدام به خودکشی نموده است . این شیوه همیشگی وزارت اطلاعات و اجرا کنندگان طر حهای آنها است و تا به حال در مورد چندین زندانی سیاسی که قصد حدف فیزیکی آنها را داشتند بکار برده اند. پخش این شایع در زندان حاکی از آن است که وزارت اطلاعات و مجریان دستورات آنها علی حاج کاظم رئیس زندان و علی محمدی معاون وی و خادم رئیس بند 1 در صدد اجرای قتل این زندانی سیاسی هستند. زندانی سیاسی بهروز جاید طهرانی در بند 1 که پاسدار بندها به آن بند آخر خطی ها و در سلولهای انفرادی معروف به سگ دونی زندانی است این سلول فاقد هر گونه امکانات می باشد و تحت مراقبت شدید دوربینهای مدار بسته می باشد و در کلیه نقاط این بند دوربینهای مدار بسته حتی در دستشوئی ها نصب شده است.
زندانی سیاسی بهروز جاوید طهرانی تنها زندانی بازمانده از قیام دانشجویان در تیر ماه 1378 می باشد. او بار ها توسط سعید شیخان سربازجوی وزارت اطلاعات و پاسداران زندان گوهدشت کرج تهدید به حذف فیزیکی شد. سهراب سلیمانی رئیس سازمان زندانهای تهران 9 اردیبهشت ماه خطاب به بهروز جاوید طهرانی گفت بود: تو را جایی می فرستیم تا بفهمی زندان یعنی چه؟ رئیس سالن ملاقات در تاریخ 17 فروردین ماه خطاب به بهروز جاوید طهرانی گفت: ضد انقلاب عوضی، تو را هم می فرستیم پیش رفیقت ساران
تمام دلایل حاکی از آن است که وزارت اطلاعات قصد حذف فیزیکی این زندانی سیاسی را دارد و جان او در معرض خطر جدی است. بهروز جاوید طهرانی وادار به اعتصاب غذا شده است و بیش از 2 هفته است که در اعتصاب غذا بسر می برد. شکنجه های وحشیانه و اعتصاب غذای طولانی مدت و پخش شایعات در سطح زندان حاکی از قصد قتل این زندانی است.
از طرفی دیگر صبح روز شنبه 2 خردادماه بیش از 30 نفر از گارد زندان به زندانیان بی دفاع بند 2 زندان گوهردشت یورش بردند و زندانیان را مورد ضرب وشتم قرار دادند . یکی از زندانیان بی دفاع که آماج ضربات باتوم گارد ویژه زندان قرار گرفت زندانی بهروز شفقتی 27 ساله می باشد دست این زندانی آسیب جدی دیده است که او را به بهداری زندان منتقل کردند.زندانی دیگری بنام محمد کمالی آماج ضربات گارد ویژه قرار گرفت. فرماندهی گارد ویژه توسط فردی بنام جعفری فرماندهی می شد. این حملات بدستور علی حاج کاظم رئیس زندان و علی محمدی معاون وی صورت می گیرد . افرادی که بر این یورش نظارت داشتند کرمانی رئیس حفاظت و اطلاعات زندان نبی الله فرج نژاد معاون حفاظت و اطلاعات زندان و حسن آخریان رئیس بند 2 زندان گوهردشت کرج می باشند و خود در بعضی موارد در ضرب وشتم زندانیان نقش داشتند.
در طی هفته های گذشته حملات علیه زندانیان سیاسی و سایر زندانیان بصورت مستمر صورت می گیرد که زندانیان بی دفاع مورد ضرب وشتم قرار می گیرند و در مواردی آنها را به سلولهای انفرادی بند 1 منتقل می کنند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،نسبت به خطر جدی که متوجه جان زندانی سیاسی بهروز جاوید طهرانی است هشدار میدهد و از تمامی هموطنان در داخل و خارج ایران می خواهد برای نجات جان این زندانی سیاسی اقدام نمایند و از کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل و سازمانهای حقوق بشری خواستار اقدامات فوری برای نجات جان این زندانی سیاسی است.
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
02 خرداد 1388 برابر با 23 می 2009

گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل
سازمان دیدبان حقوق بشر

http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com
tel. : 003162072019

۱۳۸۸ خرداد ۱, جمعه

وضعیت وشرایط مبهم یک زندانی سیاسی


بنابه گزارشات رسیده از سلولهای انفرادی بندمخوف 209 ،از وضعیت وشرایط زندانی سیاسی صالح کهندل از 28 اسفند 1387 تا به حال هیچ خبری در دست نیست.
28 اسفندماه 1387زندانی سیاسی صالح کهندل بدون دلیل و بطور ناگهانی از بند 4 زندان گوهردشت به سلولهای انفرادی بند 209 منتقل شد.علیرغم گذشت 63 روز از انتقال این زندانی سیاسی به سلولهای انفرادی بند 209 می گذرد ولی تا به حال از وضعیت و شرایط اوهیچ خبری در دست نیست.بازجویان وزارت اطلاعات تا به حال حتی به او اجازه تماس کنترل شده، نداده اند. این تماسها که معمولا در حضور بازجویان وزارت اطلاعات صورت می گیرد و زندانی سیاسی می بایست جملاتی را که بازجو از قبل گفته است را تکرار کند .
یکی از شیوه های بازجویان وزارت اطلاعات، وقتی که وضعیت زندانی سیاسی مورد توجه رسانه ها و سازماهای حقوق بشری قرار می گیرد برای کاهش دادن فشارهای بین المللی تن به این تماسها می دهند.
خانواده آقای کهندل از زمان انتقال عزیزشان به سلولهای انفرادی بند 209 تا به حال بارها به دادگاه انقلاب و بند 209 زندان اوین مراجعه کردند.هر کدام از آنها این خانواده را به جایی دیگر احاله می دهندو در آخرین مراجعه به آنها گفته شد که باید به اجرای احکام مراجعه کنند ،وقتی به اجرای احکام مراجعه کردند به آنها گفته شد:هیچ جا مراجعه نکنند او تحت نظر وزارت اطلاعات است.
انتقال این زندانی به بند 209 بدستور حسن زارع دهنوی صورت گرفته است.حسن زارع دهنوی معروف به حسن حداد تمامی امور زندانیان سیاسی را در دست دارد و به خواست بازجویان وزارت اطلاعات عمل می کند. هر گونه تغییر و تحول در شرایط زندانیان سیاسی به خواست بازجویان و با حکم قضائی حسن زارع دهنوی صورت می گیرد . مواردی مانند:معالجه پزشکی زندانی سیاسی در بیرون از زندان(بعنوان مثال آقای منصور اسالو ) ،نقل و انتقال زندانیان سیاسی،ممنوع ملاقات و تماس کردن زندانی سیاسی و انتقال زندانی به سلول انفرادی و تحت شکنجه قرار دادن آنها و موارد متعدد دیگر.
لازم به یادآوری است که زندانی سیاسی صالح کهندل 15 اسفند 1385 توسط مامورین وزارت اطلاعات دستگیر و به سلولهای انفرادی بند 209 زندان اوین منتقل شد.او به مدت 6 ماه در سلولهای انفرادی بند 209 تحت فشارهای غیر انسانی یکی از بازجویان وزارت اطلاعات با نام مستعار رحمتی قرار داشت. سپس وی را به بند 350 زندان اوین منتقل کردند. آقای کهندل 10 ماه در بلاتکلیفی بسر برد. رحمتی بازجوی وزارت اطلاعات علیه وی پرونده سازی نمودند و آن را به شعبه 15 دادگاه انقلاب که رئیس آن فردی بنام صلواتی است ارسال کرد و توسط همین فرد مورد محاکه قرار گرفت،محاکمه زندانی سیاسی صالح کهندل در عرض چند دقیقیه صورت گرفت و آقای کهندل تمامی اتهامات نسبت داد شده توسط بازجویان وزارت اطلاعات را رد نمود و آنها را ساختگی دانست که با خشم صلواتی مواجه گردید. صلواتی در آن جلسه با برخوردی وحشیانه و غیر انسانی این زندانی سیاسی را مورد تهدید قرار داد و به او گفت : «که اگر همین طور پیش برود همسرت را هم به ۲۰۹ می‌بریم » صلواتی قاضی وزارت اطلاعات که تا به حال حکم اعدام تعداد زیادی از جوانان را صادر کرده است،و این اعدام ها به اجرا در آمده است و همچنین در صدور احکام سنگین و غیرانسانی علیه فعالین حقوق بشری ،دانشجویان ،اعضای خانواده های زندانیان سیاسی قتل عام شده سال 67 و سایر زندانیان سیاسی شهرت خاصی دارد. آقای کهندل با ناباوری به 10 سال زندان همراه با تبعید به زندان گوهردشت محکوم شد.زندانی سیاسی صالح کهندل در 20 اسفند 1386 از بند 350 زندان اوین به بند 4 زندان گوهردشت کرج تبعید شد.و از آن تاریخ تا 28 اسفند ماه 1387 دراین بند درشرایطی غیر انسانی محبوس بود.
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران،انتقال بدون دلیل و ناگهانی این زندانی سیاسی به بند 209 زندان اوین و بی خبر نگه داشتن خانواده از وضعیت وشرایط عزیزشان را محکوم می کند و از تمامی سازمانها حقوق بشری خواستار اقدامات عملی برای پایان دادن به جنایتهای مستمر علیه زندانیان سیاسی در ایران است.
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
01 خرداد 1388 برابر با 22 می 2009

گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل
سازمان دیدبان حقوق بشر


http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com
tel. : 003162072019

۱۳۸۸ اردیبهشت ۳۱, پنجشنبه

بهروز جاوید تهرانی را دریابید!؛ کیانوش سنجری



دوست قدیمی ام بهروز جاوید تهرانی که نزدیک به یک سوم از بهترین سال های جوانی اش را در زندان های مختلفی همچون اوین، توحید و رجایی شهر کرج گذرانده، این روزها دارد در تبعیدگاه رجایی شهر به طور پیاپی مورد آزار و اذیت و شکنجه های روحی و روانی و جسمی قرار می گیرد. اخبار مربوط به اعتصاب غذای او در بحبوحه ماجرای بازداشت و آزادی رکسانا صابری رنگ باخت و اخبار مربوط به کتک خوردن اش توسط مقامات زندان رجایی شهر نیز در لابلای ماجراهای انتخابات ریاست جمهوری دارد مورد بی توجهی فعالان و سازمان های مدافع حقوق بشر قرار می گیرد.

آری ای انسان ها! این روزها بهروز در بخشی از کاریدورهای تنگ و تاریک رجایی شهر که به بند آخر خطی ها و سگ دونی معروف است کتک می خورد و صدایش بجایی نمی رسد؛ چون او نه پاسپورت آمریکایی دارد و نه زندانی خودی محسوب می شود!
دوستان بهروز تلفنی خبر داده اند که جان بهروز در خطر است، کاری کنید! آنها اطلاع داده اند بهروز را در حالی که دست و پا و چشمانش بسته شده بود، کتک زده اند و شکنجه کرده اند به طوری که آثار زخم و کبودی بر اندامش دیده می شود! نام برخی از آمران و ماموران زندان که در این قضیه نقش داشته اند نیز ذکر شده است: علی محمدی معاون رئیس زندان، کرمانی رئیس حفاظت و اطلاعات، نبی الله فرج نژاد معاون حفاظت اطلاعات و ماموری به نام خادم! این آخری را خوب می شناسیم؛ دست بزن دارد، فحش خواهر و مادر می دهد و عربده می کشد و برای ایجاد رعب و وحشت در بین ده ها زندانی سیاسی ای که از زندان های مختلف به رجایی شهر تبعید شده اند ادعا می کند که در سال های نه چندان دور هم ردیف افرادی همچون لاجوردی آدم ها را معدوم و سربه نیست کرده است!
دارم فکر می کنم آیا به این خاطر که هر روز داریم اخبار مربوط به بازداشت مخالفان و معترضان حکومت و شکنجه این یا آن زندانی سیاسی را می خوانیم و می شنویم، دیگر رغبتی برای پیگیری و واکنش جدی به وضعیت این قبیل از زندانیان غیرخودی نداریم یا به راستی دیگر سرنوشت آنها برایمان بی اهمیت شده و فراموششان کرده ایم؟

دوستی به طعنه می گفت کاش بهروز هم پاسپورت امریکایی داشت تا رسانه ها برایش جنجال به راه می انداختند، گزارشگران بدون مرز برایش اعتصاب غذا برپا می کرد و رئیس جمهور از قوه قضاییه درخواست می کرد تا حقوق اش رعایت شود، من در پاسخ گفتم کاش لااقل بهروز زندانی غیرخودی محسوب نمی شد تا یک وکیلی چیزی پیدا می شد و می رفت به او کمک می کرد تا شاید می توانست پس از ۴ سال برای چند روزی هم که شده، مانند بسیاری از زندانیان سیاسی به مرخصی بیاید؛ آخر این جوان الان نه- ده سالی شده که در زندان جا مانده است و کسی به دادش نمی رسد و وزارت اطلاعات و مخصوصا بازجویی به نام “شیخان” دارد مستقیما روی پرونده وی اثر منفی می گذارد! این آقای شیخان را من خوب به یاد دارم. او در سال ۱۳۸۴ بازجوی من هم بود. من را شکنجه نکرد اما بهروز را آنطور که خودش می گفت بسیار آزار داده بود. آنطور که شنیده ام و برخی از زندانیان قدیمی تر در زندان اوین برایم تعریف می کردند، شیخان بازجوی قدیمی مربوط به پرونده های مجاهدین بوده و اکنون که دادستانی تهران سعی دارد هر کسی که بازداشت می کند را به ارتباط با این سازمان ربط بدهد و برایش پرونده جعلی ساخته و پرداخته کند، از این بازجو استفاده می برد. پس از آزادی ام از زندان، بهروز که پس از یک دوره سخت بازجویی همراه با شکنجه توسط شیخان به زندان رجایی شهر منتقل شده بود، تلفنی برایم تعریف کرد که بر اثر شکنجه ها در بازداشتگاه از هوش رفته و دچار بیماری شده و حتا کارش به پزشکی قانونی کشیده بود و می گفت که پزشکی قانونی هم شکنجه شدن اش را تایید کرده بود اما با این حال قاضی حداد که با بهروز از زمان ریاستش در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب آشنا بود، این بار در جایگاه معاون امنیتی دادستان تهران، او را به ادامه سپری کردن زندان مربوط به پرونده کوی دانشگاه – که بهروز در آن پرونده به ۸ سال زندان محکوم شده بود اما در پی فوت تنها غمخوارش، مادرش، پس ازسپری کردن بیش از ۴ سال زندان آزاد شد – و نیز شلاق محکوم کرد.

اتهامی که حداد بر اساس آن برای بهروز حکم شلاق صادر کرد، توهین به رهبران نظام در سلول انفرادی بازداشتگاه ۲۰۹ بود. به خاطر می آورم آن روزهای سخت تابستان سال ۱۳۸۴ را که احمدی نژاد تازه به قدرت رسیده بود و بازجوهای بازداشتگاه ۲۰۹ دیگر به جای سیلی، مشت بر صورت متهمان می کوفتند! در آن روزها بهروز که توسط شیخان شکنجه شده بود (و آنطور که متوجه شدم گویا شیخان او را فریب داده اما از آزادی اش جلوگیری کرده بود) در سلول انفرادی کاریدور کناری سلول من، معترضانه هر روز ساعت ها با مشت به در می کوفت و به عوض شکنجه هایی که شده بود، سرتا پای حکومت و رهبرانش را …

وقتی می اندیشم که بهروز که بازمانده ی پرونده کوی دانشگاه در زندان است، به راستی بدون دلیل و اتهام، نزدیک به یک سوم از بهترین سال های شادابی و جوانی اش را در زندان گذرانده و حتی از ابتدایی ترین حقوق مربوط به زندانیان مانند مرخصی بی بهره بوده، غمگین می شوم و به خاطر می آورم اکبر محمدی و امیر ساران و ابراهیم لطف اللهی و ولی الله فیض مهدوی و امید رضا میرصیافی را که پس از آنکه جانشان را در زندان گرفتند، در بیرون از زندان شروع کردیم به نالیدن و مداحه سرایی! و اینگونه است که احساس خطر می کنم نسبت به سلامت جان بهروز و زندانیانی همانند او که اکنون نیازمند توجه و پیگیری و حمایت هستند و نه فردایی دیرتر از امروز!



زندانیان در رجایی شهر در بی قانونی مطلق بسر می برند. در آنجا امنیت وجود ندارد، بهداشت نیست، درمان معنا ندارد. مواد مخدر بی داد می کند. زندانی های خطرناک همدیگر را با چاقو زخمی می کنند، در گذشته نیز مواردی بود که زندانیان سیاسی به دست زندانیان خطرناک مجروح شده بودند. پیشانی دکتر فرزاد حمیدی را با فلاسک چای شکافته بودند. از مهرداد لهراسبی باجگیری کرده بودند. ارژنگ داوودی را به مرگ تهدید کرده بودند. امیر ساران و ولی الله فیض مهدوی در همین زندان به طرزی مشکوک جان دادند. کاش یک دانشجویی پیدا شود که در جلسات کاندیداهای انتخابات در مورد وضعیت بهروز و سایر زندانیان سیاسی غیر خودی و گمنام حرفی بزند. کاش یک خبرنگاری پیدا شود که در جلسات هفتگی سخنگوی قوه قضاییه در این باره از او سوالی بپرسد؛ از او بپرسد با جوانی ۱۹ ساله در اوج آرزوهایش چه کرده اند که اینگونه به فغان آمده است:



“در تیرماه ۱۳۷۸ من یک نوجوان ۱۹ ساله بودم که مانند همه دانشجویان دیگر آرزویی جز بهترینها را برای وطن عزیزم و مردمانش نداشتم. دوست داشتم همه مردم دنیا ایرانی را به چشم بهترین نگاه کنند. همه ما جوانان آرزو داشتیم آزاد باشیم و بر سرنوشت خودمان حاکم شویم و این را حق مسلم هر انسانی میدانستیم . در آن سن و سال فکر میکردم مملکتی که پدرانمان تحویلمان داده اند با همه مشکلاتش به ما تعلق دارد و ما میتوانیم آن را بازسازی کنیم. اما در شب ۱۸ تیر همه این تصورات از بین رفت. در آن شب کوچکترین تجمع و اعتراض دوستانم در کوی دانشگاه را با گلوله، چماق، زنجیر و گاز اشک آور پاسخ دادند. همکلاسی هایم را از پشت بام به پائین پرتاب کردند و دوستانم را با گلوله پرپر کردند. وقتی که ما در اعتراض به این جنایت رژیم که آن را به غلط منتخب خود میدانستیم، دست به تظاهرات آرام زدیم، بسیجی ها و انصار حزب الله به وحشیانه ترین روشها ما را سرکوب نمودند. هنوز هم چهره معصوم دختر دانشجویی را که به ضربات چاقوی سه بسیجی بشدت مجروح شده بود، همچنین تصویر دانشجوی دیگری که چشمانش توسط بسیجی ها از حدقه درآمده بود، بخاطر دارم. هنوز هم شبها خواب آن زنی را میبینم که با زنجیر کتک میخورد و از صورتش خون فواره میزد. هنوز هم طعم گاز اشک آور، باتوم، مشت و لگد را خوب به خاطر دارم. زمانی که من را دستگیر کردند رکیکترین فحشها را به من دادند و وقتی که اعتراض نمودم توسط ده بسیجی به مدت پانزده دقیقه به وحشیانه ترین شکل ممکن کتک میخوردم. طعمش را خوب به خاطر دارم. وقتی که برای اولین بار در سن ۱۹ سالگی من را به بازداشتگاه مخوف اطلاعات (۲۰۹) بردند و با چشمبند موقع رفتن زانوانم از ترس میلرزید. هر ماموری که میرسید مشتی، لگدی، سیلی و یا حداقل فحشی میداد و میرفت. طعمش را خوب به خاطر دارم. آری بازجویی های همراه با سیلی، لگد و فحش را، حتی آن موقعی که بازجو اسلحه کمری خود را در دهان من فرو کرده بود و میخواست به زور من را وادار کند تا اقرار به ناکرده ها نمایم خوب به خاطر می آورم. ماهها سلول انفرادی و بعد یک جلسه چند دقیقه ای دادگاه بدون حق داشتن وکیل، در نهایت حبسی که حتی تصورش را هم نمیکردم. مادر بیرون دادگاه گریه میکرد و بازهم زانوانم میلرزید. خودم نیز وقتی اشکهای مادر را دیدم گریه ام گرفت . آری خوب به خاطر دارم… چهار سال را در زندان در بین قاتلین و اشرار و زندانبانان قواد سپری کردم بدون آنکه مسئولین زندان اجازه یک روز مرخصی را به من بدهند. تا اینکه روزی خواهرم با گریه خبر فوت مادر را از پشت تلفن به من داد. باز هم گریه کردم و زانوانم لرزید، آری خوب به خاطر دارم. مسئولین زندان حتی حاضر نشدند برای تشیع جنازه مادرم چند ساعتی به من مرخصی بدهند.” (بخشی از رنجنامه ی بهروز جاوید تهرانی)


به راستی آیا این همه آزار و اذیت و غم و غصه و محرومیت حق بهروز جاوید تهرانی است؟