(به یاد 22 بهمن57)
«جنبش سبز» به مثابه آخرین تلاش تاریخی ملت ایران برای احقاق حقوق خود اگر چه با شعار:« رای من کو؟» و در اعتراض به جابه جا کردن برنده و بازنده در انتخابات اخیر ریاست جمهوری شروع شد اما آشکار است که نه این جنبش بی ارتباط با حرکت های اعتراضی پیشین جامعه است و نه این شعار جدای از آن چه که سال هاست در ذهن و ضمیر جامعه می گذرد، سر داده شده است. اگر بشود از ذهن و ضمیر سی و یک سال گذشته جامعه ایران ، عکس گرفت و آن را در لابراتوار هستی ظاهر کرد، بدون شک شعار :« انقلاب من کو؟» با وضوح و برجستگی تمام دیده خواهد شد. انقلابی که می توانست رهایی بخش باشد ولی از همان آغاز پیروزی توسط ارتجاع و امپریالیسم مصادره به مطلوب و در واقع دزدیده شد وحسرت از دست رفتن آن برای همیشه بر دل جامعه نشست. به همین دلیل باید گفت که: «جنبش سبز» به همراه تمامی شعارها و از جمله شعار رای من کو؟ی آن در واقع یکی از آثار و نتایج تاریخی به بیراهه بردن انقلاب است. دزدیدن رای مردم در انتخابات اخیر ریاست جمهوری در مقابل دزدیدن انقلاب، در حکم تخم مرغ دزدی در مقابل شتر دزدی است.
اگر گوش هوش بر زبان دل جامعه ی به قول بیدل« حسرت ثمر» ایران نزدیک کنیم، علاوه بر شعارهای انقلاب من کو؟ و رای من کو؟ شعارهای بسیار دیگری هم خواهیم شنید. شعارهایی که همه محصول تاراج انقلاب توسط ارتجاع و حامیان بین المللی آن است. شعارهایی مانند:
آرزوهای من کو؟ امیدهای من کو؟ فداکاری های من کو؟ همدلی های من کو؟ استقلال من کو؟ آزادی من کو؟ جمهوری من کو؟اولین رئیس جمهور من کو؟ برابری من کو؟ حقوق اقوام و اقلیت های من کو؟ عدالت من کو؟ تساوی زن و مرد من کو؟ایران من کو؟ میهن من کو؟ دیانت من کو؟طالقانی من کو؟ ملیت من کو؟بازرگان من کو؟ فقاهت من کو؟ منتظری من کو؟ اخلاق من کو؟ انسانیت من کو؟ فرهنگ من کو؟ دانش من کو؟ ایدئولوژی من کو؟ شریعتی من کو؟ مجاهد من کو؟ حنیف نژاد من کو؟ فدائی من کو؟جزنی من کو؟ روشنفکر من کو؟ آزادی خواه من کو؟ دانشگاه من کو؟ دانشجوی من کو؟ سیاست مدار من کو؟ دانشمند من کو؟ تاریخ من کو؟ حیثیت بین المللی من کو؟ جایگاه منطقه ای من کو؟ نفت من کو؟ سرمایه من کو؟ نخبه من کو؟ دموکراسی من کو؟ مدنیت من کو؟قانون من کو؟ پیشرفت من کو؟ صنعت من کو؟کشاورزی من کو؟ آسایش من کو؟ رفاه من کو؟ حق زندگی من کو؟ حق پوشش من کو؟ حق مسکن من کو؟ سهم نان من کو؟ حق اعتراض من کو؟ حق راهپیمایی من کو؟ آزادی سیاسی من کو؟ فعال سیاسی من کو؟ دکتر ملکی من کو؟ علی صارمی من کو؟ دکتر زیدآبادی من کو؟ مهندس طبرزدی من کو؟ فعال مدنی من کو؟ حقوق بشر من کو؟ عمادالدین باقی من کو؟ فعال دانشجویی من کو؟ پیمان عارف من کو؟ ضیاء نبوی من کو؟ مهدیه گلرو من کو؟ عاطفه نبوی من کو؟ و... این ها و بسیاری چیزها و کسان دیگر هستند که جامعه ما در پی آن ها بوده و هست و حق دارد با صدای بلند آن ها را بخواند.
در باره این که چرا انقلاب به چنین سرنوشتی مبتلا گشته؟ چرا باغ انقلاب دچار آفت ارتجاع شده؟ چرا آن امید زندگی بخش به این یاس مرگ آفرین تبدیل شده؟ چرا آن آتش اهورایی به این خاکستر اهریمنی بدل گردیده؟ چرا آن انرژی آزاد شده ی انقلابی که می توانست این ملت را از بند عقب ماندگی تاریخی برهاند در بیراهه های نظام بعد از انقلاب به هدر رفته؟ چرا به طور کلی پدیده ی انقلاب نتوانست نقش مثبت و تاریخی در زندگی این ملت ایفا کند؟ در نهایت این که چرا انقلاب به ضد خودش تبدیل شد و بهترین فرزندان انقلابی و آزادی خواه خودش را قربانی کرد... تحلیل و تبیین های متفاوت و گاهاً متضادی ارائه شده است اما درست ترین و حالا دیگر همه فهم ترین آن این است که انقلاب اساساً قربانی خیانت ارتجاع شد. ارتجاعی که سوار بر موج انقلاب گردید و از مشروعیت آن سوء استفاده کرد و خیانتی که در بند و بست پنهانی با جهان سرمایه و سرمایه جهانی انجام داد. نتیجه این خیانت و زد و بند پنهانی آن شد که نظام سرمایه داری غرب، حاکمیت برآمده از انقلاب را در طول سی سال گذشته به عنوان ابزار سرکوب در داخل، وسیله کسب سلطه و ایجاد بحران در منطقه و بهانه دست اندازی در جهان قرار داد. به همین دلیل علی رغم ناسازگاری هایی که به خاطر ماهیت ضد تاریخی حاکمیت ایران بین آن ها وجود داشته و دارد تمام سیاست های کلان آن ها با همدیگر هماهنگ بوده و هست و هرگز وارد خط قرمز های یکدیگر نشده اند. از همین جا می شود درک کرد که چرا با وجود کودتای انتخاباتی اخیر و شرایط بحران بعد از آن، سیاست غرب و به خصوص امریکا هم چنان بر مدار حفظ و کنار آمدن (حداقل تاکتیکی و کوتاه مدت) با همین نظام حاکم و به خصوص باند غالب آن دور می زند. حتی وقتی به حکومت اعتراض هم می کنند سقف اعتراض آن ها موضوع حقوق بشر است در حالی که مشکل جامعه ما سیاسی است و در نظام سیاسی آن نهفته است. پیداست که این ابزار هنوز برای آن ها کارایی دارد به خصوص در عراق، افغانستان، پاکستان، فلسطین، لبنان و یمن و ... واقعیت آن است که با آن تعریفی که برای جایگاه منطقه ای و بین المللی ایران در طول سی سال گذشته انجام داده اند و همگان به سوء استفاده از آن عادت کرده اند، تغییر جایگاه ایران کار ساده ای نخواهد بود. به ویژه که برای ایران آينده جایگاهی جز جایگاه یک کشور دموکرات و آزاد و مستقل قابل تعریف و تصور نیست. این یعنی به هم خوردن تمامی معادلات. یعنی این که مثلاً ترکیه دیگر نتواند ایران را استعمار کند و قطر نتواند گاز آن را ببرد و... از آن گذشته جابه جایی قدرت در داخل با توجه به مشکل آلترناتیو کار چندان ساده ای نیست و ایجاد خلاء قدرت هم اصلا به نفع آن ها نیست.
اگر چه به نظر می آید که مردم از هر چه انقلاب و ارزش های انقلابی متنفر شده و از هر چه دین و اعتقادات دینی بیزار شده اند و انقلاب و دین صرفا تبدیل به ابزاری در دست حکومت شده است اما واقعیت این است که آن انقلاب خیانت شده به مثابه یک پدیده ی زنده و در عین حال بزرگ اجتماعی هنوز نگران امید ها و آرزوهایی است که برانگیخته بود و در صدد یافتن راهی است که خیانتکاران به خود را به دادگاه تاریخ یا همان محکمه عدل الهی بکشاند و حق خودش را از آن ها بگیرد. نظام حاکم و به ویژه باند غالب و حامیان بین المللی آن دلشان را به این خوش کرده اند که دیگر بعد از سی سال همه چیز تمام شده است ( دارها برچیده خونها شسته اند) و مردم باید وقایع به وجود آورده را بپذیرند اما حقیقت این است که در ذات و نهاد هستی هیچ چیز فراموش نمی شود و هیچ عمل خوب و بدی بدون پاداش و کیفر نمی ماند( فمن یعملْ مثقالَ ذرهٍ خیراً یره. وَ مَنْ یعملْ مثقالَ ذرهٍ شراً یره. آیات آخر سوره زلزال) آن ها نمی خواهند بفهمند که روز داوری بین انقلاب و نابود کنندگان آن نزدیک شده است. کیفر الهی در راه است و بدون شک واقعه ای زیر و رو کننده در پیش رو داریم که دروغی در آمدنش نیست. (اذا وقعت الواقعه. لیس لوقعتها کاذبه. خافضه رافعه. آیات اول سوره واقعه) چه کسی می تواند جلوی قانون خدا را بگیرد. در سنت ها و قانونمندی های هستی تغییر و تبدیلی نیست. هیچ نظام مبتنی بر ستمگری، بهره کشی و فریبکاری پایدار نمی ماند. ( ... فاذا جاء اجلهم لایستاخرون ساعه و لا یستقدمون. پس گاهی که بیاید سرآمد ایشان – ستمگران - نه پس افتند ساعتی و نه پیش افتند. آیه 61 سوره نحل) چقدر خوب است که حاکمیت با برگرداندن حق مردم به آن ها و با تن دادن به آرای آن ها جلوی حوادث ناگوار پیش رو را بگیرد. اما افسوس!!! کو گوش شنوا. به قول امام علی(ع): عبرت ها چه بسیارند اما عبرت گیرندگان چه اندک.
بیست و دوم بهمن امسال ویژگی خاصی پیدا کرده است. بعد از سالها تسلط بلامنازع عوامل و دست اندرکاران نظام نفت خوار و نان خوران او بر این روز، امروز، جامعه و مردم از نگاه خاص خودشان که همان نگاه مطالبه حق انقلاب است، به این روز می نگرند و در فکر آن هستند که این روز را که روز پیروزی انقلاب است مانند خود انقلاب از اسارت نظام حاکم و به ویژه باند غالب آن بیرون بیاورند و به سرچشمه اصیل و خواسته های اولیه آن بازگشت بدهند و آن چه را که در اصل و اساس از آن انتظار می رفت، از آن مطالبه کنند. خواسته هایی مانند آزادی، استقلال و جمهوری که هر سه آن توسط نظام حاکم بعد از انقلاب نابود شده اند. «جنبش سبز» به این نگاه جان تازه ای بخشید و به گونه ای باعث احیای مجدد آن شده است. این جنبش که در اعتراض به یکی از بزرگترین حق کشی های بعد از انقلاب در جامعه شکل گرفت، بخش وسیعی از دلبستگان و وابستگان خود نظام را به خیل عظیم مخالفین آن ملحق کرد. برای آن ها هم ثابت شد که آن چه بعد از انقلاب پیش آمد و پیش آوردند چندان ربطی به خواسته های انقلاب نداشت.
از آن طرف مکری که حاکمیت در ماجرای انتخابات برای چندمین بار به آن دست زد به خودش برگشت. آن ها می خواستند با به صحنه آوردن مردم در انتخابات بر مشروعیت خودشان بیافزایند و در عین حال کاندید مورد نظر خودشان را از صندوق بیرون بیاورند اما به کلی خودشان را، حتی از چشم طرفداران خودشان هم، از مشروعیت ساقط کردند و بیش از پیش مردم را به این حقیقت واقف کردند که نظام برای ارزش های انقلاب که یکی از آن ها حق انتخاب مردم است هیچ ارزشی قائل نبوده و نیست و تنها راه حل مشکلات جامعه، به در آوردن ارزشهای منبعث از انقلاب یعنی آزادی، جمهوری، استقلال، دموکراسی، حقوق بشر، انتخابات آزاد، و... از چنگ نظام حاکم است.
رفتار و کردار باند غالب نظام حاکم در برخورد با مسئله 22 بهمن امسال جای بسی تامل و شگفتی دارد. از یک طرف با تمام توانِ سرکوبگری و مالی و تشکیلاتی و... سعی دارد مانع مردم از مطالبه حق واقعی خودشان از انقلاب بشود و از طرف دیگر با تبلیغات وسیع سعی دارد همان نمایش های سالانه را در مسیر مصادره به مطلوب آن راه بیندازد. اما نمی داند که به قول امام علی(ع) تدبیر ها دیگر نمی تواند جلوی تقدیر را بگیرد. هم آن تدارکات و هم این تبلیغات پیش پیش دارد به ضررش تمام می شود. نظام حاکم به ناگزیر پا در کمین الهی می گذارد. سی سال پیش وقتی با خیانت و نیرنگ و با حمایت حامیان بین المللی خودشان بر انقلاب مسلط شدند و جامعه را در غرقاب ستم گری، بهره کشی و نیرنگ بازی غرقه کردند گمان نمی کردند که روزی مهلت ها به سر آمده و زمان پاسخگویی فراخواهد رسید. ( و کذلک جعلنا فی کل قریهً اکابر مجرمیها لیمکروا فیها و ما یمکرون الا بانفسهم و ما یشعرون . و بدینسان نهادیم در هر شهر سران گنهکارانش را تا نیرنگ آرند در آن و نیرنگ نیاورند جز بر خویشتن و در نمی یابند . آیه 123 سوره انعام) در حال حاضر هم به عنوان یکی از آخرین حربه ها با صدور احکام اعدام و محارب نامیدن تمامی ملت ایران می خواهند استمرار حکومتشان را تضمین کنند اما نمی دانند که احکام دیگری آن هم از دستگاه قضایی هستی صادر شده است و تلاش های آن ها در مقابل این حکم الهی و تاریخی راه به جایی نخواهد برد..
محکوم کردن نظام حاکم و حامیان بین المللی آن هرگز به معنای تبرئه مردم و جریانات مخالف نظام نیست. همان طور که می دانیم در سال های انقلاب مانند همین امروز چهار پارامتر عمده در تحولات جامعه ایران دخیل بوده اند. 1- قدرت حاکم در داخل 2- قدرت های بین المللی 3- مردم به معنای توده های اجتماعی از طبقات و صنوف مختلف 4- جریانات مخالف قدرت و حکومت. نقش دو پارامتر اول را که گفتیم و همه می دانند اما انفعال، سرخوردگی، فرار از صحنه و پناه بردن به قدرت حاکم توسط مردم و چپ و ر است زدن نیروهای سیاسی مخالف هم از عواملی است که باید در دچار شدن جامعه به وضعیت فعلی مورد توجه قرار بگیرد. به عبارتی دیگر اگر به جامعه از بالا نگاه کنیم و همه عوامل آن را در نظر بگیریم به نظر می آید که بی گناهی یافت نشود. به همین دلیل بعضی معتقدند که جامعه ایران در سال ها ی بعد از انقلاب دچار یک گناه ملی شده است و باید دست به یک توبه ملی بزند. خیانت ارتجاع، دخالت غرب، خطای مخالفین و انفعال مردم همه به درجاتی گناه به حساب می آیند که باید از آن ها توبه کرد. یک توبه ملی و شاید بین المللی. نشانه های تغییر و اصلاح روش هم در اپوزیسیون و هم در مردم آشکار شده است. جنبش سبز خودش یکی از همان نشانه هاست.
در وقایع چند ماه گذشته باید به دنبال یک اراده ی پنهان اما موثر گشت. اراده ای که همه عوامل را به خدمت گرفته است. گویی دستی بالاتر از دست ها و اراده ای قاهرتر از اراده های دیگر در کار اعمال قوانین خودش است. از تعمق و تامل در جامعه و وقایع به وجود آمده در ماه های گذشته و کنکاش در ذهن و ضمیر جامعه بر می آید که انقلاب دوباره به یاد مبداء خودش افتاده است. این یعنی بازگشت به اصل یعنی همان قانون درخشان «معاد» . چه کسی یارای جلوگیری از قانون مندی های هستی را خواهد داشت. بهتر است همگان سر تسلیم فرود بیاورند پیش ازآنکه ...
زندانی سیاسی سید ظهور نبوی چاشمی
بهمن 1388
انتشار:فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
http://pejvakzendanyan.blogfa.com
Tel.:0031620720193
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر