آیا نا معادله دولت ـ ملت در ایران به نفع ملت در حال تغییر است؟
از رهگذر انتخابات ریاست جمهوری در نامعادله دولت ـ ملت دگرگونی های شگفت انگیز اما قابل انتظاری رخ داده است. نگاهی به آرایش جدید این تقابل می اندازیم:
مقدمتا باید گفت از وقتی نهاد دولت ـ ملت به شکل امروزی و مدرن آن تحت تاثیر مدرنیته و نظام های سیاسی غرب در ایران شکل گرفت، جز در مقاطع بسیار کوتاه دو وجه این نهاد همیشه با یکدیگر درگیر بوده و تضاد داشته اند. به دلیل همین عدم وحدت و نبود یگانگی و یک دستی این نهاد هرگز نقش مثبت و مفیدی را که شایسته و بایسته آن بود در این کشور ایفا نکرده است. این وضعیت شامل نظام سیاسی سال های بعد از انقلاب هم می شود. چون اساسا انقلاب با تمام امیدهایی که بر انگیخته بود توسط ارتجاع حاکم شده بر آن مصادره شد و اکثریت مردم یا همان متن و بطن جامعه حالت انفعالی پیدا کردند و نظام و نان خورانش یکه تاز میدان شدند. در این چهار سال آخر هم که سبک وزن ترین جناح نظام بر مقدرات حکومت و کشور مسلط شد این ویژگی کاملا برجسته تر شد تا جایی که هیچ اعتباری برای دولت در چشم ملت نمانده است. به همین دلیل جناح اصلاح طلب نظام به گفته خودش برای نجات کشور سعی کرده است با دور شدن از ذات نظام خودش را در طرف ملت این نامعادله تعریف کند. انگیزه و غرض آن ها از این شگرد هر چه که بوده باشد، باعث سنگین تر شدن کفه ملت شده است. حوادث بعد از انتخابات هم باعث شد که هم قانونی بودن دولت و هم مشروع بودن نظام به طور کلی زیر سئوال برود و چشم اندازی کاملا متفاوت اما امیدوارکننده به وجود آید.
این که اساسا چرا این نامعادله این همه مدت به نفع نظام های به ظاهر متفاوت حاکم برقرار بوده و یا این که ویژگی ها و حالت های دو طرف این نامعادله به چه صورت بوده و هست غرض اصلی این نوشته نیست. چرایی برقراری این نامعادله و چگونگی حالت دو طرف آن محتاج به بحث های جداگانه است اما برای نزدیک شدن به غرض اصلی این نوشته به طور خلاصه باید گفت که نظام های حاکم با در اختیار گرفتن مصادر و منابع ثروت (نفت) به همراه اهرم های مهم تبلیغاتی (ناسیونالیسم، دین، ...) و با اتکا به طبقات و اقشاری که از نظم این نظام ها بهره می شدند و می شوند سیاست های خودشان را پیش می بردند و می برند. در عین حال این نظام ها در چهارچوب یک نظم بزرگتر منطقه ای و بین المللی عمل می کردند و می کنند. به عنوان مثال همین نظم و نظامی که در طول سی سال گذشته در کشور ما حاکم است ایفاگر نقشی است که توسط قدرت های برتر تعیین شده است. به همین دلیل علی رغم تضادهای شکلی و جنگ زرگری با هم کار می کنند و کنار آمده اند و از همدیگر منتفع می شوند. جالب این جاست که همین نظام ها معمولا مخالفین مستقل خودشان را وابسته به بیگانگان معرفی می کنند. حتی وقتی مردم به صورت ملیونی به مخالفت بر می خیزند باز آن ها را متهم به وابستگی به بیگانگان می کنند.
معمولا در این نظام ها مردم و جامعه وجه منفعل نامعادله هستند و حکومت ها فعال مایشاء. در چنین وضعیت بخشی از جامعه به خدمت نظام در می آیند بخشی هم سعی در تطبیق خودشان با سیاست های حاکم دارند. بعضی افراد و اشخاص و حتی جریان ها از جامعه کنده شده و مهاجرت می کنند. بخشی هم ناامید و سرخورده روزگار می گذرانند. در عین حال در چنین وضعیتی یک خط مبارزاتی نه چندان موثر برای بر هم زدن این نامعادله وجود دارد که شاخص تقابل با حکومت است. از آن طرف نظام حاکم مانند سدی در مقابل رود خروشان جامعه عمل می کند. در نتیجه جامعه از حرکت می ایستد و راکد می شود. حالت گرداب پیدا می کند و بدتر از آن بعضا به گنداب تبدیل می شود. دور خودش می چرخد و به شکل های مختلفی انرژی آن به هدر می رود. انفعال، فرار، یاس و ناامیدی ، تباهی و فساد، به جان هم افتادن و همدیگر را خنثی کردن ویژگی های جامعه در چنین وضعیت هایی است. همه این مشخصات در طول سی سال گذشته در جامعه ما هم وجود داشته است. مردم ما در طول تاریخ معاصر چندین بار به این نامعادله هجوم آوردند و بعضا آن را به کلی از بین بردند اما نیروهای ارتجاعی و ضد مردمی به کمک عوامل بیگانه دوباره آن را بازسازی کردند و به جای اول آن برگرداندند. انقلاب بهمن 57 برجسته ترین این تلاش ها بود که متاسفانه به یغما رفت و ناکام ماند. خیزش مسالمت آمیز خرداد 76 در قالب رای به اصلاح طلبان هم تلاش دیگری بود که به خاطر بی صداقتی و بی کفایتی رهبران آن مستهلک شد. اما به نظر می رسد که جامعه این بار با پشتوانه چند تجربه تاریخی و با متانت رفتاری، ژرف اندیشی نظری و گستردگی همه جانبه به مقابله با این نامعادله برخاسته است و امید است که پایان ماجرا یک دست شدن دولت و ملت باشد تا از این طریق راه رشد و توسعه کشور باز و هموار شود.
انتخابات ریاست جمهوری و پی آمد های آن بار دیگر تقابل دولت ـ ملت را کاملا آشکار و در عین حال این تقابل را کاملا فعال کرده و به سطح جدیدی ارتقا داده و اصطلاحا تضاد موجود را به تعارض رسانده است. استقبال گسترده مردم از انتخابات تلاش حداقلی بود برای شروع حل مسالمت آمیز این تضاد به شیوه کاملا دموکراتیک. در واقع تلاشی بود برای شکستن بن بستی که در رابطه این دو وجه ایجاد شده بود تا در ادامه به یک هماهنگی کامل برسد. اگر تلاش مردم به ثمر می رسید گشایش بزرگی در کار فروبسته این ملت ایجاد می شد اما با تقلب انجام شده و در واقع با جابجایی برنده و بازنده متاسفانه این تلاش بی ثمر ماند و این راه بسته شد و تقابل حالت دیگری به خود گرفت البته تا این جا هم به اعتبار الخیر فی ما وقع همه چیز به نفع مردم تمام شد و شفافیت بزرگی ایجاد شد. حداقل امتیاز به دست آمده این است که اساسا پرونده انتخابات در چهارچوب این نظام و با این مشخصات به کلی بسته شد.
ماهیت آرای مردم در این انتخابات هم مثل انتخابات دوم خرداد 76 همچنان بر نفی ذات و اساس نظام استوار بود و به اصطلاح وجه نفی بر وجه ایجاب می چربید. اصل بر این بود که جناح غالب و رئیس جمهور آن را که بن مایه ی ارتجاع حاکم را نمایندگی می کند از صحنه سیاسی و مدیریتی مملکت دور کنند. اما نظام و جناح غالبش با تقلب گسترده و تبدیل انتخابات به کودتا اساسا رابطه این نامعادله را تغییر دادند و آن را وارد مرحله جدیدی کردند. اعتراضات گسترده مردمی و به چالش کشیده شدن قدرت نظام از طرف اقتدار مردم هم وجه منفعل مردم را به وجه فعال تبدیل کرد و هم مبارزه منفی را به مبارزه مثبت تبدیل نموده است. مردمی که حاضر شده بودند در چهارچوب انتخابات درون نظامی حرفشان را بزنند حالا صحبت از انتخاباتی با حضور همه جریانات و با نظارت سازمان های بین المللی می کنند. با این واقعه اساسا ایران به یکی از آن سرفصل های مهم و تاثیرگذار خودش نزدیک شده و دوران جدیدی آغاز شده است. در این جا باز همان دو سئوال چرا و چگونه را در مقابل خود داریم. منتها این بار بر عکس . چرا تعادل مبتنی بر زور این نامعادله دارد به نفع مردم به هم می خورد و باز این که ویژگی ها و حالت های دو طرف این نامعادله در وضعیت جدید چگونه است؟ آیا واقعا زور مردم دارد بر زور دولت می چربد آیا اقتدار ملی دارد بر قدرت دولتی فائق می شود؟ چه هوشیاری ویژه ای لازم است تا این بار هم تلاش مردم بی ثمر نشود. سعی می شود پاسخ های مختصر و مفیدی به این پرسش ها داده شود.
پیداست که عدم تعادل باعث بی ثباتی می شود و به همین دلیل نامعادله هایی از این دست برای همیشه دوام نمی آورد و در نهایت باید به یک تعادل منطقی برسند تا ثبات دائمی پیدا شود. وضعیتی که در بسیاری از کشورها به وجود آمده است دیگر اساسا چیزی به نام تضاد دولت و ملت ندارند. در تاریخ خود ما هم همان طوری که اشاره شد هر از گاهی به دلیل بی ثباتی زیاد و به تعارض رسیدن تضادها تنش های سیاسی و حتا انقلابات بزرگ رخ داده است اما دوباره نیروهای ضد مردمی به کمک بیگانگان بر امور مسلط شدند. تکرار این حوادث و بازگشت مجدد به جایگاه اول باعث شد که بعضی به این نتیجه برسند که تاریخ سیاسی اجتماعی ایران گرفتار چرخه استبداد و هرج و مرج شده است. به عبارتی هر وقت که وزنه دولت سنگین تر می شود استبداد حاکم می شود و هرگاه وزنه ملت سنگین تر می گردد دولت عملا ساقط گشته و جامعه دچار هرج و مرج می شود تا دوباره وزنه دولت سنگین تر شود و مثلا امنیت که همان استبداد است برقرار شود. بعضی ها هم معتقدند به دلیل این که در استبداد نوعی امنیت وجود دارد عامه مردم برای فرار از هرج و مرج یا همان آزادی بی قاعده و قانون به استبداد پناه می برند. دلیل به وجود آمدن این چرخه را هم عده ای در عقب ماندگی تاریخی مردم ایران می دانند و به آن جنبه ساختاری می دهند و عده ای هم در خیانت رهبران و حکومت ها می دانند و به آن جنبه ارادی می دهند. به هر حال از بحث مان دور نشویم. عدم تعادل و بی ثباتی دوام نمی آورد در حوزه سیاست و حکومت این عدم تعادل مبتنی بر ستمگری، بهره کشی و فریب کاری است. به همین دلیل ستمدیدگان ، استثمار شدگان و فریب خوردگان واکنش نشان می دهند. جامعه در همه حال یک پدیده زنده است. در رابطه با نظام فعلی که قضیه اصلا فراتر از این حرف هاست حاکمیت بعد ازانقلاب اساسا یک نظام ضد تاریخی بوده و کاملا به مردم تحمیل شده است. جامعه با انقلاب دنبال چیز دیگری بود و متاسفانه چیز دیگری نصیب او شده است. حالا جامعه دارد کم کم آن پوسته ارتجاعی و استبدادی را می شکند و شکوفا می شود. تقلب گسترده حکومت و دهن کجی به آرای عمومی عملا حرکت جامعه را در این مسیر به جلو انداخته است. مدیریت نالایق و بی کفایت جناح غالب هم مزید بر علت شده است. از نگاه ایدئولوژیک هم باید گفت که مهلت ستمگران دارد به سر می رسد. تحولاتی از این دست جزء وعده های الهی است و یقینا تخلفی در آن نخواهد بود. دلایل متعدد دیگر برای به هم خوردن این نامعادله وجود دارد. اگر غیر از این باشد جای تعجب است. اما ویژگی های دو طرف این نامعادله در مرحله گذر از بی ثباتی به پایداری، در مجموع جابه جایی ویژگی ها را نشان می دهد. جامعه دارد دست بالا را پیدا می کند و در حال طلوع مجدد است. این یعنی این که نظام گرفتار افول مسلم می شود. از این پس مردم و جامعه کنش گر اصلی خواهند شد و دولت و نظام به مرحله واکنش های انفعالی خواهند افتاد. قدرت تصمیم گیری و انسجام جمعی نظام به هم خواهد خورد و کاملا گرفتار روزمره گی و روزمرگی خواهد شد. یکی از پیامدهای بزرگ ماجراهای اخیر پیدا شدن عدم اعتماد بی سابقه بین دولت و مردم است. دولت به خاطر این که در امانت آرای مردم خیانت بی سابقه ای کرد رسما و عملا و علننا به عنوان خائن لقب گرفت و در چشم مردم خوار و خفیف شده در واقع در عرض یک شب آخرین پرده های فریب و نیرنگ حکومت دریده شد و با حوادث بعد از آن هم مشروعیت دینی نظام و هم مقبولیت قانونی دولت زیر سئوال رفت. در واقع از سه پایه ثروت، قدرت و تبلیغات، پایه تبلیغات آن به کلی از دور خارج شد. آن هم تبلیغاتی که بر پایه دین و فقه استوار بود و نظام سعی می کرد مشروعیت خودش را الهی جلوه دهد دیگر از این به بعد رابطه دولت و ملت بر زور عریان استوار خواهد بود. به عبارتی دیگر از این به بعد تا پایان این نظام در جامعه عملا حکومت نظامی برقرار خواهد بود. مشخصه دیگر وضعیت حاضر این است که مردم که اکثریت عددی در مقابل نان خوران نظام به حساب می آیند متکی به اقتدار جمعی و ملی خود خواهند بود. در حالی که حکومت مثل همیشه متکی به زور ، سلاح، سرکوب، زندان و کشتار خواهد ماند. ابزارهایی که دیگر زمان استفاده از آن ها هم به سر آمده است. به لحاظ روانی ترس و هراس مردم فرو ریخته است. فریادشان بلند شده است. حجاب ها از میان برداشته شده اند درحالی که حکومت به خاطر این خیانت عظیم دچار خوف تاریخی شده است. خوف نابودی و اضطراب ناشی از آن سیستم را به کلی مختل خواهدکرد . مردم از انفعال تاریخی به در آمدند و فعالانه وارد میدان مبارزه شده اند . مبارزه منفی به مبارزه مثبت تبدیل شده است در حالی که مردم در فکر بنیان نهادن نظم نوین هستند که لایق این روزگار و این ملت بزرگ باشد فروپاشی نظام اداری و مدیریتی حکومت که از مدتها پیش شروع شده بود شتاب بیشتری گرفته است . نخبگان جامعه در مقابل نخاله های حکومت و نظام قرار گرفته اند . درک عمیق از ضرورت تحول در جامعه به وجود آمده است که به دنبال پاسخ متناسب می گردد . روح زمانه با اراده ی مردم هماهنگ شده است درحالی که حکومت خواهان ادامه ی همین نظم جهنمی آن هم به کمک قدرتهای برتر بین المللی است و باز در حالی که اعتماد به نفس تاریخی مردم برگشته است و حمایت بشریت معاصر در غالب سازمان ها و نهادهای بین المللی از تحولات در ایران باعث دلگرمی و پشتوانه ی مردم شده است حکومت دچار بی ثباتی ، روزمرگی و استیصال شده است و برای بقای خودش در درجه ی اول متوسل به بیگانگان شده و خواهد شد و در درجه ی دوم سعی خواهد کرد برای راضی نگه داشتن جامعه و به ویژه نان خوران خودش به شیوه های باج دهی چون پول پخش کنی و واگذاری سرمایه های ملی به افراد و جریانات خاص متوسل شود و ...
در یک کلام باید گفت که این نظم سیاه جهنمی دارد به یک جنبش بهشتی تبدیل می شود .
سرانجام این ماجرا و این مسیر انشاءالله به فروپاشی نظام و حکومت منجر خواهد شد و به نتیجه ی دلخواه جامعه و مردم خواهد رسید اما همانطور که گفته شد مهم تعادل بین این دو وجه است نه غلبه ی یکی بر دیگری درنتیجه استمرار چرخه ی استبداد و هرج و مرج . به عبارت دیگر از وجود نظام و قانون گریزی نیست ، مهم این است که نظامی باشد دموکراتیک ، برگزیده ی مردم و هماهنگ با خواست و اراده ی آنها . پس باید تمامی هوش تاریخی این ملت به کار گرفته شود تا این قافله به سلامت به مقصد برسد و بار دیگر گرفتار راهزنان نگردد . به همین دلیل این بار دیگر نباید در فکر نظامی بر پایه ی یک دین یا مذهب یا نژاد یا جریان خاص اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی و صنفی و ... بود بلکه باید نظامی مبتنی بر آزادی ، قانون و رعایت حقوق بشر و برگزیده ی مردم ایجاد شود تا همه ی جریانات موجود سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی ، فکری ، فرهنگی ، دینی ، مذهبی ، قومی ، مدنی و ... در آن سهیم باشند و در آن آزاد باشند و نه تنها جامعه مغلوب نظام نباشد بلکه هیچ جریانی مغلوب جریان دیگر نباشد . همانطور که در راه رسیدن به آن نظام مطلوب اصل بر روش مسالمت آمیز و عدم خشونت است از هم پاشیدن نظم این نظام نباید به معنای نابودی افراد و اجزاء و اشخاص آن باشد . مهم این است که مناسبات ظالمانه ی موجود از بین برود و نظم نوین و دموکراتیک حاکم شود . نه اینکه افراد و اشخاص و جریاناتی از بین بروند و عده ای دیگر جایگزین شوند . این مبارزه باید کاملا پیامبرانه رهبری و هدایت شود و با بلند نظری و سعه ی صدر مصلحین با عوامل نظام برخورد شود . مهم دگرگون شدن ساختار حقوقی نظام است . نابودی افراد حقیقی اصلا نباید مطرح باشد برای فرار از چرخه ی خشونت باید فکر انتفام را از سر به در کرد . پیداست هر فرد و جریان و نهادی که بیشتر مانع پیروزی و موفقیت مردم شود منفورتر و منزوی تر خواهد شد . این دیگر سرنوشتی است که خودشان برای خود رقم می زنند . جامعه و مردم نباید به فکر حذف و طرد کسی باشد .این مسیر مسیر جذب و یگانگی ست نه حذف و بیگانگی . یادمان باشد مبارزه ی ملت ایران و پیروزی نهایی پاشنه آشیلی مهم تر از نامعادله ی دولت ـ ملت دارد و آن نامعادله ی درون و بیرون است . عامل بیرونی یا همان استعمار که اخیرا در غالب جهانی سازی رخ نموده است نه تنها در طول سده های گذشته به عنوان یک عامل موثر و در عین حال مخرب در مسیر پیشرفت کشور ما عمل کرده است بلکه در حال حاضر هم همان نقش را به شکل های بسیار پیچیده و پنهان ادامه می دهد . خنثی کردن این عامل و در نهایت استفاده ی درست از عامل بیرونی و رسیدن به تعادل منطقی با آنها در مسیر پیشرفت نه تنها هوش مضاعف ملی می طلبد بلکه نیازمند اراده ی ملی و جامعه ای بدون شکاف است . همین مقدار جوش و خروش جامعه بخشی از نقشه های پنهانی آنها را خنثی کرده است . این سخن بگذار تا وقتی دیگر.
به امید رسیدن به جامعه ای که در آن مردم و حکومت هماهنگ و همراه باشند.
زندانیان سیاسی بند 350 زندان اوین
3/5/88
علی صارمی
سید ظهور نبوی چاشمی
میثاق یزدان نژاد
انتشار:
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com
Tel.: 0031620720193
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر