درون سلول نشسته بودم و روز مبعث را که عید حکام است و عیب رعیت، ارزیابی می کردم و به قفل و میله و قفسم تبریک می گفتم که مرحبا به این پدر سی امم با این بعثتش که چه بود و چه شد!
به مجاهداتی که آباء و اجدادم برای به بار نشستن این دین کردند و جانشان را بر آن به حراج گذاشتند فکر می کردم؛ به تاراج شدن اسلام به دست مدعیان دنیا طلبش می اندیشیدم؛ تفاوت مذهب سیاسی را با دیانت منهای سیاست تحلیل می نمودم و آمار و ارقام سی ساله دین دولتی را تجزیه می کردم. یک لحظه نفسم به شماره افتاد و داخل بندی که سزاوار نگهداری حیوانات درنده هم نمی باشد، از حال رفتم که زندانیان مظلوم به سراغم آمدند و با آب قند و نوازش، حالم را طبیعی کردند.
وقتی به هوش آمدم جدم را مورد خطاب قرار دادم و شکوائیه ام را به او عرضه کردم و گفتم: تو شاهدی که گناهم دفاع از حقیقت وحی بود که مورد تعرض علمای حکومت طلب قرار گرفته! نمی توانستم ناظر مثله ودیعه تو باشم که با تز دیانت ما عین سیاست ماست، مورد ریشه زنی وسیع و گسترده طالبان زر و زور و تزویر قرار گرفته است! دیروز با نقاب خلافت، امامان منصوب غدیر را می کشتند و امروز با ماسک ولایت، سادات غیرتمند و شریعتمداران متعصب به آرمان نبوی، علوی و فاطمی را به غل و زنجیر می کشند و مورد شکنجه روحی و جسمی قرار می دهند!
پدرم رسول الله؛ از اینکه به نام تو ستم می نمایند، مردم را به رنج و عذاب می آورند و مسلمین را مجبور به ترک دین آباء و اجدادی می کنند، بسیار متاسفم.
پدرم؛ حال و روز اهل اوین را در این مبعث بنگر که در زیر پرچم تو شکنجه ها می شوند و کینه ناعادلانه از تو و فرزندانت به دل می گیرند و آرزوی انهدام شریعتت را می کِشند.
پدرم رسول خدا؛ شاهدی که غریبانه ترین ایام را در طول هزار و چهارصد و چهل سال بر اسلامت تحمیل کردند و به خاطر استیلای چند روزه عمر ناپایدارشان بر اریکه قدرت، زشت ترین برچسب ها را بر سنت و کتابت زدند تا جائی که تو را مظهر خشونت، جنایت و قساوت معرفی کردند و بشریت را نسبت به مذهبت بدبین نمودند.
اکنون لباس روحانیت تبلور زیاده خواهی، صلح زدائی و جنگ طلبی است. لباسی که سی و پنج سال قبل در بدو ورودم به آن کسوت، محبوبیتی بزرگ و مقبولیتی همه جانبه داشت و با آن قلت سنم چنان محو علائق مردم بودم که خود را خوشبخت ترین افراد می دیدم. هیهات که هم اکنون در بند ویژه روحانیت نیز، خبری از دلبستگی و تعهد به آئین محمدی مشهود نمی باشد و هماهنگ با بقیه مردم، رشد خروجی وحشتناک از حوزه توحید، هر قلب سلیمی را متوحش می سازد!
خدایا؛ در این آخرین نفس های اعتقادی و اعتباری، به داد محمد ابن عبد الله برس و جد ما را از شر روحانیون درباری نجات بده.
سید حسین کاظمینی بروجردی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر