۱۳۸۷ بهمن ۲۱, دوشنبه

بیانیه آغاز به اعتصاب غذای یونس میرحسینی در بازداشتگاه اداره اطلاعات شیراز

دیر زمانی است که در وحشت و تاریکی به سر می بریم. زنجیر استبداد هر روز بر تن روشنفکران و دگراندیشان فشرده تر می شود.

تا کی ببینیم کودک ۷ ساله مان کودکی اش را به آدامسی می فروشد و زن شریفمان تنش را به بهای زنده ماندن، تا کی ببینیم و تاب بیاوریم دانشجویانمان به جای کلاسهای درس روانه زندانها می شوند، کارگرانمان در ازای اندک دستمزد کار خویش ناسزا و توهین دریافت می کنند، اقلیت ها برای رسیدن به جایگاهی مناسب و درخورشان، به بند کشیده می شوند، اساتید دانشگاه را هر روز بیشتر زیر تیغ سانسور برده و در نهایت حذف می کنند و روشنفکران را به جرم انتقاد از وضع موجود خفه می کنند، تا کی…

کافی نبود خون این همه آزاد مردان و زنانی که عطش دیو سهمگین استبداد را سیراب کند؟ آیا تا کجا توان مان است که هر روز در برابر تحقیر و ذلتی که مستبدان در لباسی به ظاهر وزین و آراسته بر ما آزادگان این سرزمین روا می دارند، گردن خم کنیم؟ از آنجا که ظلم و فساد دستگاه حاکم و حاکمیتِ خفقان در دانشگاه و اجتماع روشنفکران، سرکوب کارگران، حذف و تحقیر زنان و سانسور افکار آزادی خواهان و… بیش از پیش به امری عادی و روزمره در نظام جمهوری اسلامی بدل شده ، شاید لازم است نگاهی دوباره و عمیقتر از گذشته به وضع کنونی ایران بیندازیم و این بار با نگاهی نقاد و شکاک، تا عمق فاجعه را دریابیم، شاید از این مردابی که تا حلقوم در آن گرفتار آمده ایم، آگاه گردیم و به خود آییم. جنبش های دانشجویی و زنان و معلمان و کارگران این حقیقت را در یافته اند و بپا خاسته اند؛ اکنون روشنفکران جامعه نیز باید به میان مردم بیایند و آنان را از آنچه بر سرشان می رود آگاه سازند.

درحالی نظام جمهوری اسلامی دست به خفه کردن هر صدای مخالف هرچند کوچک می زند که نابسامانی های اجتماعی، آمارهای فقر ، فحشا، اعتیاد ، طلاق، قتل، تجاوز، کودکان کار و… هر روز بیشتر و بیشتر می شود. اما گویا حاکمان فعلی، تنها راه بقا و نجات خویش را نه در بزرگداشت مردم و رفاه مادی و معنویشان و آزاد ساختن ایرانیان از بندهای جهالت، بلکه در سرکوب فراگیر و دسته جمعی هر خواسته و نقدی از جانب هر گروهی می دانند.

آزادی خوابی گشته که به یادی می ماند که ملت ایران این یاد را هم در جستجوی نانی، آرام آرام به فراموشی می سپارند و دینشان نیز که روزگارانی آنان را از ظلمت و گمراهی نجات می داد اکنون دست مایه ای گشته برای تزویر و نیرنگ مستبدان حاکم تا از آن دامی بسازند و افکار والای این ملت را اسیر سازند.

آیا اکنون چیز دیگری برای از دست دادن داریم؟ نه نان، نه آزادی و نه حتی اندک نور معنویت و آگاهی…

در این برزخ چه جای سؤال است که چرا حرکت؟ چرا مبارزه…؟ آیا باید بگذاریم درد بر درد افزوده شود تا در ننگ آن بمیریم؟

و اینک من به عنوان فرزند کوچک این ملت به مانند هزاران کاوه ای که در برابر ظلم ضحاک، خوی آزادگی را از یاد نبرده اند و انسان وار در برابر افعی بدوشان عصیان کردند، با دستی خالی ولی با ایمانی راسخ به نان و آزادی و انسانیت به تمامی زحمتکشان ، کارگران، روشنفکران و زنان و اقلیت ها پیغام می دهم که هرگز، حتی اگر در بند دژخیمان اسیر باشم دست از مبارزه برای آزادی ایران و ایرانی نخواهم شست. حال که در جامعه ای زندگی می کنیم که جان آدمی ارزشی برابر با کاه دارد و برای رسیدن به آزادی مجبور به گذشتن از حداقل حقوق انسانی خویش هستیم، اعلام می کنم برای رسیدن به آزادی، من نیز از حداقل حقوق خود گذشته و اعتصاب غذا را به عنوان آخرین راه مبارزه ی مدنی بر می گزینم.

تا رسیدن به خواسته های زیر، به اعتصاب غذای خود پایان نخواهم داد:

۱-آزادی خویش و لغو پی گیری پرونده و امحای حکم قضایی اینجانب

۲-آزادی اسماعیل جلیلوند از بازداشتگاه و عدم پی گیری پرونده ی قضایی وی

۳-عدم پی گیری کلیه ی پرونده های قضایی دانشجویان دانشگاه شیراز و لغو کلیه ی قرارهای صادره از سوی دادگاه انقلاب شیراز برای ایشان

۴-امحای کلیه ی احکام انضباطی صادره برای دانشجویان فعال سیاسی دانشگاه شیراز از سوی کمیته ی انضباطی و لغو پی گیری پرونده های در دست اقدام
خبرنامه امیرکبیر

هیچ نظری موجود نیست: