دریغا از انسانی که به درد خود خو کرده باشد. گویا دیگر خبر بازداشت و توقیف و حبس نفوس جرگه ی روشنفکران، دانشجویان و دگراندیشان به اخبار روزمره تبدیل شده است. دریغا عادت کرده ایم، که بشنویم در گوشه ای انسانی را به خاطر اندیشه اش به بند کشیده اند. و این بار خبر یورش به دفتر وکالت وکیلی شجاع، شریف و پرمایه، زنی که با سلاح قانون و منطق و استدلال، در مقابل تبعیض و ظلم ایستاده بود.
پس از دستگیری آقای اولیایی فرد، وکیل اول پرونده ام، دگر بار خیر اسفبار به بند کشیدن وکیل دوم پرونده، خانم نسرین ستوده را شنیدم. نمی دانم در کدامین کتاب قانون نوشته اند که وکیلی در دفاع از موکلین بی پناه باید تاوانی چنین گزاف بپردازد. و در کنار موکلینش سلول انفرادی و بازجویی های جانفرسا را تجربه کند، وکلایی که در جلسات دادگاه بارها مورد هجوم قاضیان قرار می گیردند. من در جلسات دادگاه مان دیدم که قاضی چگونه اجازه ی دفاع را از آقای اولیایی فرد، وکیل نستوه و از خود گذشته را از او می گرفت و او را مورد توهین و هتاکی قرار می داد. ولی استقامت ایشان در دفاع از من و برادرم، نور امید و قوت قلبی برایمان بود که مردی این چنین شریف همه ی آن زخمه زبان ها را به جان می خرد و به دفاعیات خود پای می فشارد. که تاوان ایستادگی اش را هم اکنون با ششمین ماه حبسش در زندان اوین می پردازد. تاوانی که در هیچ قاموسی نمی گنجد و درد را تا به استخوان می رساند و وا اسفا و اسفا که بر کشورمان چه رفته است و چه ظلمتی ما را در برگرفته است؟ گناه این وکیلان آگاه و با تقوا چیست؟
خانم ستوده؛ روزگار غریبی ست که این چنین وکیل و موکل هر دو در زندان باشند و چه تلخ روزگاری ست که دفاع از موکلین و استمرار و ایستادگی تان در استیفای حقوق از دست رفته شان اکنون در لیست اتهامات شما قرار گرفته است و هر دفاع انجام گرفته و مدافعات قانونی و لوایح حقوقی تان برگی بر پرونده ساخته شده به دست بازجویان وزارت اطلاعات افزوده است. چه انگ بزرگی بود زمانی که قاضیان به خاطر این که شما وکیل متهمین بودید دادگاه را برگزار نمی کردند. و اکنون چه درد جانکاهی ست که بشنویم سلول های انفرادی 209 وکیل دلسوزو وظیفه شناسی را در خود گرفته است. و او را آماج اتهامات واهی بازجویان ساخته است.
تاسف بار است، وقتی حاکمانی که تنها ابزارشان برای حکومت داری، سرکوب است و بازداشت و برخورد های قهر آمیز با دگر اندیشان، دفاع قاطع و لوایح قانونی وکلایی مثل شما را بر نتابند. و شما صلیب دفاع از موکلانتان را بر دوش می کشید، حیرت انگیز است، ولی نیک می دانیم که این ظلمات سردی که این سرزمین را در خود بلعیده است روزنه ای از نور که به دروازه ها ره می نماید را نمی پذیرد. آنچه بازجویان را به وحشت می اندازد، آگاه شدن متهمین از حقوق قانونی شان است. و بارها در جلسات بازجویی من این آگاهی بخشی شما مورد اعتراض بازجو قرار گرفته بود. آنچه باید می گفتید با قاطعیت بیان کردید و در صحنه قضاوت های ناعادلانه به فریاد های مرسوم قضات تن ندادید.
در جایی که دفتر وکلا بسته می شود و زمانی که تصویب و اجرای قانون به بازجویان سپرده می شود دیگر چه دادگاهی؟ به نام دادگاه نمایشی ترتیب می دهند و حتی در این نمایش هیچ یک از اصول همان قانون را هم رعایت نمی کنند. و کوچک ترین دفاعی را بر نمی تابند.
خانم ستوده؛ بسیار تاسف بر انگیز است شمایی که در دادگاه ها تمام تلاش خود را می کردید و از مواد قانونی برای دفاع از موکلین تان استفاده می نمودید اکنون برای اثبات حقانیت خود جان را برکف نهاده اید و دست به اعتصاب غذا زده اید. هیچ ماده ای در قانون یافت نمی شود که بازداشت شما را توجیه کند و من که طعم حبس و سلول انفرادی و توهین و هتاکی های بازجویان را با تمام وجود چشیده ام با شما ابراز همدردی می کنم و ضمن محکوم کردن این بازداشت غیرقانونی اعلام می کنم که من نیز همراه با شما برای رساندن صدای عدالت خواهی و حق طلبی تان به گوش هم نوعانمان روزه سیاسی می گیرم.
باشد که این فریاد ها خواب این زورگویان قانون ستیز را آشفته سازد.
به امید قانون،
شبنم مددزاده
زندان رجایی شهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر