۱۳۹۲ مهر ۵, جمعه

در محکومیت کشتار انسان های بی دفاع (دکتر محمد ملکی)


من کیستم، زیستن من در این جهان چگونه باید باشد؟ مسئولم یا غیرمسئول، انسانم، حیوانم، فرشته‌ام یا شیطان؟ آنچه می‌بینم و در اطرافم می گذرد پندار است یا واقعیت؟ بالاخره من کیستم، آیا طبق آنچه در کتاب نازل آمده از گِلِ گندیده ساخته شده‌ام یا از روح خدا، و جانشین او روی زمین؟ وقتی خالق عالم من را ساخت و خود را "احسن الخالقین" خطاب کرد، چه ویژگی‌هایی در من بود که چنین فرمود؟ او می‌خواست مدافع مظلوم و ستیزه‌گرِ با ظالم باشم یا برعکس؟ بگذارید یکبار دیگر این سؤال را تکرار کنم، من کیستم انسانم، دیوم، دَدَم، خدایم، شیطانم؟ راستی من کیستم؟ و چه رسالتی بر دوش دارم؟
از مقدمه‌چینی می‌گذرم و به اصل مطلب می‌پردازم.
چند روزی با مشاهده فیلم قتل عام بیش از هزار و چهارصد زن و مرد سوری که حدود ۴۰۰ نفر آنها کودکان خردسال بودند و به دستور حاکمان جنایتکار بوسیله‌ی بمب شیمیایی (به تأیید سازمان ملل) کشته شده بودند حالِ درستی نداشتم، یکی دو روز از این جنایت نگذشته بود که رسانه‌ها فیلم بمب‌اندازی به یک مدرسه را نشان دادند که در آن حداقل ده کودک خردسالِ سوریه‌ای تکه‌تکه شده بودند. و بالاخره صبح روز ۱۰ شهریور تماشاگر صحنه‌های کشتار فجیع جمعی از هموطنانی که به ناچار مجبور به پناهندگی شده بودند (پناهجویان بی سِلاح). این حوادث چنان آتش به جانم ریخت که شرمم آمد با سکوت در برابر این کشتار نام "انسان" بر خود نهم. کاری از منِ پیرمردِ مریض ساخته نبود جز نوشتن این یادداشت با دستهای لرزان و چشم‌های گریان و بغض در گلو. توانی ندارم جز اینکه اگر خفه‌ام نکنند و بمانم تا آخرین نفس به انتقاد از عامل یا عاملین این رذالت‌ها بپردازم و به وظیفه‌ی ملی و انسانی خود عمل کنم.
هموطنان، عزیزانِ من؛
می‌خواهم پس از گذشت چند روز از کشتارهای انجام شده سخنی داشته باشم با شما و همچنین عاملین این جنایت‌ها.
دیگر بر هیچ کس پوشیده نیست که کشتار سوریه با بمب‌های شیمیایی صورت گرفته؛ اکبر هاشمی رفسنجانی که از تمام کارهای درون و برون حاکمیت تا حد بسیار زیادی آگاه است مطالبی می‌گوید که بسیار خواندنی است.
شایعه یا واقعیت، سایت بلاغ نیوز در این ارتباط نوشت: "از آنجایی که سخنان هاشمی علیه سوریه که چندی پیش توسط نعیمه اشراقی در صفحه‌ی فیسبو‌ک منتشر شد و پایگاه اطلاع رسانی دفتر هاشمی رفسنجانی آن را تکذیب کرد اینبار رنگ واقعی تری بخود گرفت و در مراسم سالگرد آیت الله صالحی مازندرانی در شیرگاه علناً هاشمی علیه مواضع دولت ایران نسبت به سوریه سخن گفت و صراحتاً بیان داشت که مردم سوریه بیش از ۱۰۰ هزار کشته و ۸ میلیون آواره دادند، در داخل و خارج زندانها پر از مردم، زندانها جا ندارند، بعضی از ورزشگاه‌ها را گرفتند آنها را پر کردند، شرایط بدی بر مردم حاکم است، مردم از یک طرف از طرفِ خود حکومتشان بمباردمان شیمیایی می‌شوند و از طرف دیگری امروز منتظر بمب‌های آمریکا باید بمانند." (۱)
بگفته‌ی هاشمی رفسنجانی و البته بعدتر تحقیقات سازمان ملل معلوم شد که مسئولیت کشتار مردم سوریه با بمب‌های شیمیائی کار چه کسی بوده است. از سوی دیگر با مطالب آمده در روزنامه‌ها و سایت‌های وابسته به سپاه و بسیج و گفته‌های سران سپاه از جمله قاسم سلیمانی و سردار نقدی و ... هم معلوم گردید که ایران در کار کشتار بی‌نظیر اشرف مستقیم یا غیرمستقیم نقش داشته است.
خون شهدا همیشه جوشان است و یک لحظه عاملان و آمران جنایت را آرام نمی‌گذارد. من به نام یک ایرانی ملی و مسلمان که اعتقاد کامل به عدالت حاکم به نظام آفرینش دارم انزجار و نفرت خود را از این اعمال جنایتکارانه ابراز داشته و پیروزی مردم در سوریه و ایران، و ننگ و نکبتِ ظالمان را امری حتمی میدانم.
و امّا سخنم با هموطنانم این است که از هر قوم و قبیله و فرقه هرگز در برابر این جنایات سکوت نکنید. سکوت شما تأئید جنایت است. مطمئن باشید آنگونه که در این ۳۵ سال شاهد بودیم این شتر پای خانه‌ی همگان خواهد خوابید.
     من به همه گروه‌ها، احزاب، جمعیت‌ها، سازمانها و ... هشدار می‌دهم در نظام ولایی این حادثه‌ای نیست که منحصر به یک گروه و دسته باشد. همه باید فریاد خود را علیه این چنین آدم‌کشی‌ها بلند و بلندتر کنند که این کار وظیفه و رسالتش بر دوش همگان، از هر دین، مذهب، گروه و اندیشه است. اگر نجنبید، فردا نوبت شماست، اینجا دیگر مسئله‌ی با خدا و بی خدا مطرح نیست، مسئله کشتار انسانهای بی دفاع است. یک وظیفه‌ی همگانی، اعتراض به جنایات انجام شده است. همه از خدائیم و به سوی خدا می‌رویم، مسئله چگونه رفتن است. اجازه می‌خواهم این یادداشت را با سخنی از مارتین نیمولر به پایان رسانم:
سراغ کمونیست ها آمدند،
سکوت کردم چون کمونیست نبودم.
بعد سراغ یهودی ها آمدند،
سکوت کردم چون یهودی نبودم.
بعد سراغ فعالان کارگری آمدند،
سکوت کردم زیرا فعال کارگری نبودم.
سراغ خودم که آمدند،
دیگر کسی نبود تا به اعتراض برآید.

هیچ نظری موجود نیست: