۱۳۹۳ آبان ۱۳, سه‌شنبه

بازخوانی وقایع عاشورای سال ۸۸

عاشورای سال ۸۸ ، عاشورایی به یادماندنی برای تمامی آنهایی که در دل می گفتند این روز آمده ایم که حکومت  را سرنگون کنیم. روزی به یاد ماندنی که مردم نشان دادند از لشکرکشی خامنه ای هراسی به دل ندارند با دست خالی اما مصمم آمده بودند تا سرنگون کنند چرا که به شعاری که در روز تاسوعا  با تمام توان فریاد زده بودند اعتقاد داشتند محرم ماه خونه سید علی سرنگونه. عاشورایی که مردم هرگز فراموش نمی کنند که چگونه ماموران یزیدی فرزندانشان را به زیر ضربه های باتون گرفتند و یا در زیر چرخهای ماشینشان له کردند. عاشورایی که جهان شجاعت و ایستادگی زنان و مردان این سرزمین را و خفت و رذالت رژیمیان را به چشم دید.
ساعت تقریبا ۱۱ صبح از خانه بیرون زدم با آرامی به سمت میعادگاه رفتم منتظر شدم تا بقیه دوستان هم برسند .۵ دقیقه بعد همه در میعادگاه حاضر بودیم .با هم به سمت خیابان آزادی براه افتادیم به خیابان آزادی که رسیدیم در تمام مسیر پیاده رو جمعیت بود که موج می زد اما تردید داشتم که این جمعیت برای تظاهرات آمده اند با دیدن  نگاههای پر از شورمردم و لبخندشان به یکدیگر مطمئن شدم که آری همه برای تظاهرات آمده اند. در کنار هر پل عابر پیاده نیروهای بسیج را مستقر کرده بودند گویی دستور گرفته بودند که به هر کس مضنون می شوند سریع بازداشتش کنند. سر هر چهارراه چند تا لباس شخصی با دوربین فیلمبرداری گذاشته بودند که از جعیت فیلم بگیرند و هر از گاهی جلوی یک جوان را می گرفتند کیف دستی و موبایلش را چک می کردند اما جرأت بازداشت نداشتند چرا که خوب می دانستند که این خیل عظیم جمعیت فقط منتظر یک جرقه است .به ناگاه جمعیتی که در پیاده رو راه می رفتند با شعار مرگ بر دیکتاتور تمام خیابان آزادی را پر کردند با جمعیت به سمت میعادگاه یعنی میدان آزادی براه افتادیم شعار مرگ بر دیکتاتور ، مرگ بر خامنه ای ، این ماه ماه خونه یزید سرنگونه  طنین انداز بود.چه روزی بود مردم چه زن وچه مرد با تمام توان این شعارها را تکرار می کردند. کودک خردسالی که در آغوش پدر دستش را به علامت Vبالا برده بود انگیزه و اراده جمعیت را چند برابر کرده بود. هجوم نیروها با زدن گاز اشک آور شروع شد جمعیت در حالی که شعار مرگ بر دیکتاور را سر می داد به سمت خیابان خوش شمالی کشیده شدند .از خیابان خوش بالا رفتیم .نیروها ی موتور سوار پشت سرجمعیت مانور می دادند تا جمعیت را پراکنده کنند. ناگاه متوجه خالی شدن یک اسپری فلفل به صورتم شدم .یقین پیدا کردم که ماموران لباس شخصی در بین جمعیت هستند و چنان وحشت زده و سراسیمه اند که فقط به خالی کردن اسپری فلفل در صورت تظاهر کنندگان اکتفا کرده اند.وارد یکی از فرعی های خیابان نصرت شدیم. جوانها برای مقابله با نیروهای موتور سوار جلو یک اتوبوس واحد را گرفتند و مانع حرکت او شدند به نوعی ورودی خیابان و مسیر موتورسوارها را مسدود کردند . همانجا با سر دادن شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای ایستادیم .جمعیت فریاد می زد و مامورهای موتور سوار از ترس یارای هجوم آوردن را نداشتند. از ترسشان فقط گاز اشک آور می زدند .همکاری مردم واقعا بی نظیر بود مردم درب خانه هایشان را باز گذاشته بودند تا در صورت یورش وحشیانه نیروهای گارد مردم به خانه ها پناه ببرند. روی اتومبیل هایشان برای مقابله با گاز اشک آور سرکه و دستمال کاغذی گذاشته بودند. زنان سنگ جمع می کردند و با پرتاب سنگ مانع حمله نیروها می شدند و فریاد می زدند نترسید نترسید ما همه با هم هستیم.  با دیدن این صحنه ها عزم مردم برای مبارزه بیشتر می شد و ناخوداگاه و با هیجان وصف ناپذیری شعار سید علی سرنگونه را سر می دادند.  راه خیابان جمهوری را در پیش گرفتیم چرا که خبر رسیده بود شدت اعتراضات به آنجا کشیده شده است. در تمام مسیر امام حسین تا خیابان آزادی نیروهای لباس شخصی و گارد ویژه با هجوم و زدن گاز اشک آور سعی داشتند مانع پیوستن جمعیت عظیم شوند اما مردم هوشیار بودند و با رفتن از فرعی ها و بستن برخی خیابانها با آتش زدن سطلهای زباله بر روی نیروهای وحشی موتوسوار خود را به خیابان اصلی می رساندند تا به جمعیت بپیوندند. به خیابان جمهوری رسیدیم جمعیت موج می زد و مردم با دیدن هر جمعیتی که به آنها می پیوستند با کف زدن شور و هیجان خود را نشان می دادند پیروزی در نگاهشان موج می زد. بیچارگی و درماندگی در حرکت سراسیمه نیروهای گارد ویژه ، نیروی انتظامی به خوبی دیده می شد تمام مسیرها به سمت میدان انقلاب بسته بود خبر رسید که جوانها در خیابان انقلاب یک ماشین گارد ویژه را به آتش کشیده اند مصمم شدیم که به سمت انقلاب حرکت کنیم اما تمامی مسیرها بسته بود.ظهر بود راه خیابان آذربایجان را در پیش گرفتیم. نیروهای موتور سوار مشغول مانور دادن در خیابان آذربایجان بودند ناگاه با دیدن خیل جمعیتی که از خیابان آزادی وارد آذربایجان می شد فرار را بر قرار ترجیح دادند. ناگهان دیدم که در تقاطع خیابان طوس ـ آذربایجان سیاه پوشان خامنه ای  یا به اصطلاح همان گارد ویژه که در وحشیگری شهره داشتند از ترس به سمت عقب حرکت می کردند و با فرستادن درود و صلوات بر یزید دوران خامنه ای به خودشان روحیه می دادند نگو که جمعیتی از پایین خیابان طوس که در صفهای اول آن زنان و دختران بودند با سر دادن شعار خامنه ای یزید شد روی یزید سفید شد به سمت این نیروها حرکت می کردند. باورمان نمی شد که این نیروهای وحشی باتون بدست از جمعیت چند ده نفری زنان و دختران چنان ترسیده بودند که با دادن روحیه به خودشان این چنین به سمت عقب رانده می شدند در دلم به زنان این پرچمداران و گردآفرینان سرزمینم و شجاعتشان آفرین گفتم .زنان شجاع و دلاوری که لرزه به اندام خامنه ای انداخته اند تا جاییکه سعی کرده  در طی این سالها با تصویب قوانین زن ستیز در مجلس ، به بند کشاندن زنان در بیدادگاهها فریاد آزادیخواهی شان را در گلو خفه کند و امروز با روانه کردن اراذل پاسدار و بسیجی اش در خیابانها با پاشیدن اسید به صورت دختران و زنان به خیال خام خود می خواهد شعله های مبارزه را در وجودشان خاموش کند چرا که عاشورای سال ۸۸ را تجربه کرده و به چشم دید که چگونه زنان در مقابل ضربات باتون ایستادند و مقاومت کردند ، به خونخواهی فرزندانشان بپاخاستند، همگان را به ایستادگی فرا خواندند و در شکنجه گاهها و بیدادگاهایش سر تسلیم فرود نیاوردند.

الهام احسنی زندانی سیاسی سابق و از حامیان مادران عزادار(مادران پارک لاله )
آبان ماه ۹۳







هیچ نظری موجود نیست: